نوع مقاله : علمی

نویسنده

دانشیار دانشکدة فرهنگ و ارتباطات دانشگاه امام صادق (ع)

چکیده

انگیزة نگارش مقالة حاضر انتشار عمومی نرم‌افزار ام. آر. پی[1] از سوی وزارت علوم، تحقیقات و فن‌آوری در سطح دانشگاه‌های کشور است. نرم‌افزاری که حاصل تلاش بیش از دو دهه محققان کشور است و از طریق آن می‌توان یک روش تحلیل محتوای مختلط کمی ـ کیفی را به نام «تحلیل محتوای عمقی» اجرا کرد و از این طریق، بیش از هریک از دو روش کمی یا کیفی به واقعیت نزدیک شد. مقاله با بحث دربارة سه نهضت کمی، کیفی و مختلط آغاز می‌شود. آن‌گاه به توضیح دربارة ساختار، کاربرد و پیشینة روش می‌پردازد. درخلال این توضیح، ضمن اشاره به پروژه‌ها، رساله‌ها و پایان‌نامه‌هایی که با روش مذکور اجرا شده‌اند، در هر مورد، از مثال‌های مرتبط استفاده می‌کند.
در انتها، از این ادعا دفاع می‌کند که با روش پیشنهادی می‌توان «بازنمایی» را نیز انجام داد و شواهد «کلیشه‌سازی» و «نقاط محوری» متن را از طریق تهیة ماتریس‌های ضرایب همبستگی فی و «مدل تقارن» به دست آورد.



[1]. Multidisciplinary Research Package

کلیدواژه‌ها

مقدمه

تقریباً هم‌زمان با شکل‌گیری تحلیل محتوای کمّی،[1] اولین گام‌های تحلیل محتوای کیفی[2] نیز برداشته شد (دنزین، 1994: 5). برای مثال، در همان دوران که برنارد برلسون[3] بنیان‌گذار روش تحلیل محتوای کمّی، با تبدیل مفاهیم به کدها و ارائة جدول‌هایی حاوی فراوانی آن‌ها، به تحلیل کمّی متن می‌پرداخت، کراکوئر[4] با تقلیل افراطی متن به کلمات و بررسی آن‌ها مفهوم و عصارة متن را با تمرکز بر ربط بین بخش‌های مختلف آن استخراج می‌کرد (وود، 2002: 38). به این ترتیب، طی نیمة دوم قرن بیستم، دو جریان روش‌شناختی، کم‌وبیش به موازات یکدیگر، البته یکی با شتاب و دیگری با سرعتی کندتر، دو نهضت[5] حاکم بر فضای تحقیقات علوم اجتماعی در غرب را تشکیل می‌دادند. پارادایم‌هایی که چارلز تدیل[6] آن‌ها را سنت‌های کمّی و کیفی[7] نامیده است.

در نهضت اول یا سنت کمّی، روش تحقیق مبتنی بر جمع‌آوری، تحلیل، تفسیر و ارائة اطلاعات عددی استو بیشتر از سوی وابستگان به پارادایم پوزیتیویسم[8] دنبال می شود. تجمع کتاب‌ها و منابع این سنت بیشتر در ربع سوم قرن بیستم بود. تکنیک‌های نهضت دوم یا سنت کیفی، بر جمع‌آوری اطلاعات، تحلیل، تفسیر و ارائة اطلاعات روایتی[9] متمرکزاست و بیشتر به وسیله وابستگان به پارادایم ساختگرا[10] اجرا می شود. کتاب‌ها و منابع این سنت بیشتر مربوط به ربع چهارم قرن بیستم است و به دست کسانی نوشته می‌شد که بیشتر منتقدان روش‌های کمّی بودند. پاسخ به پرسش‌های تحقیق کیفی به صورت روایتی صورت می‌گیرد. در این مفهوم به جای تحلیل داده، بیشتر تحلیل مضمون[11] دنبال می‌شود و از رهیافت‌های طبقه‌بندی و کلی‌نگرانه استفاده می‌شود.

در روش تحلیل محتوای کیفی،[12] که یکی از شاخه‌های تحقیق کیفی است، مفهوم کدگذاری کمی متفاوت با این مفهوم در روش کمی است. در این روش کدگذاری عبارت است از مجموعة عملیاتی که طی آن داده‌ها خرد می‌شوند، مفهوم‌پردازی می‌شوند [تا این‌جا مشابه روش کمی است] و آن‌گاه به روش‌های جدید دوباره به یکدیگر متصل می‌شوند [در حالی که در روش کمی به صورت جدول منعکس می‌شوند]. در واقع، کدگذاری روند اصلی ساختن و پرداختن نظریه از داده‌هاست (استراس، 1385: 57). در این روش، کدگذار به جای آنکه صرفاً نقش کدگذار را ایفا کند، به داور تبدیل می‌شود و عملاً اوست که معیار برچسب زدن بر مضمون‌ها یا مفهوم‌پردازی داده‌های خردشده می‌شود. چنان‌که فیلیپ میرینگ[13] می‌گوید، تحلیل محتوای کیفی حاصل اظهار عقیدة صریح و ارائة ادراکات تحلیل‌گر است (لانگر، 1998). به همین دلیل، در این روش به‌ندرت حجم نمونه از قبل تعیین می‌شود و به جای آن محقق تلاش می‌کند تا آن‌جا که فهم کامل و جامع پدیدة مورد بررسی اقتضا می‌کند، نمونة مورد بررسی را به‌گونه‌ای هدفمند و غیرتصادفی انتخاب کند (بلور، 2006: 153). در واقع، محقق هنگامی نمونه‌گیری را متوقف می‌کند که احساس کند داده‌های جدید حاصل از نمونة جدید تکرار داده‌های قبلی است.

در آخرین دهة قرن بیستم، نهضت سوم یا سنت روش‌های مختلط[14] به‌عنوان گرایشی مجزا پدیدار شد (کریستنسن، 2004). گرایشی که کاربرد هر نوع ابزار روش‌شناختی مورد نیاز برای پاسخ به پرسش‌های پژوهش را حمایت می‌کرد. توجه به این گرایش از دهة نخست قرن بیست‌ویکم افزایش یافت (تدلی، 2009: 4-7). تشکری (2003: 711) در توصیف این روش می‌گوید: «محقق روش مختلط برای طرح سؤال تحقیق، تعیین شیوه‌های جمع‌آوری اطلاعات، تحلیل داده‌ها یا مشخص‌کردن چهارچوب و استنباط و نتیجه‌گیری از آن‌ها، از هر دو رویکرد کمّی و کیفی استفاده می‌کند. در تعریف کاربردی، که از روش‌های تحقیق مختلط در نخستین شمارة مجلة تحقیق روش‌های مختلط[15] آمده است، گفته شده که محققان این روش با استفاده از رویکردهای ترکیبی کمّی و کیفی یا روش‌های مجزای آن‌ها داده‌ها را جمع‌آوری و تحلیل می‌کنند و یافته‌ها را تلفیق کرده استنباط‌ها را ارائه می‌دهند (تشکری، 2007: 4).

پراگماتیسم[16] نیز گرایش فلسفی است که اغلب از روش‌های مختلط استفاده می‌کند. در این روش محققان بدون مرز مشخصی بین تحلیل‌های مضمونی و آماری در حرکت هستند و پرسش‌های تحقیق به دو شکل روایتی و عددی ارائه می‌شوند (تدلی، 2009: 8).

«تحلیل محتوای عمقی»[17] نیز روشی است که پرسش‌های تحقیق را به دو شکل روایتی و عددی ارائه می‌کند. ارائة روایتی آن محصول پردازش مجموعه‌ای از «گزاره‌های»[18] یا عبارت‌های استخراجی از متن است و ارائة عددی محصول عملیات کدگذاری رایج در تحلیل محتوای کلاسیک یا کمی است. از آن‌جا که انتشار عمومی نرم‌افزار ام. آر. پی[19] امکان استفاده از روش مذکور را برای جامعة علمی کشور فراهم کرده، هدف از مقالة حاضر معرفی این روش به جامعة مذکور است.

 

کارکرد، ساختار و پیشینة روش

کارکرد «تحلیل محتوای عمقی» ـ به‌عنوان روشی مختلط ـ انجام عملیات تحلیل[20] (شکستن کل به قسمت‌های مختلف به منظور تعیین ماهیت آن کل) بر روی متن، از هر دو طریق عددی و روایتی است. در نتیجه، هم یک گشتالت و شکل کلی از پیام حاصل می‌شود و هم یک توصیف همراه با تبیین نسبتاً کامل از جزئیات پیام ارائه می‌‌گردد. بنابراین، مقصود از «عمقی» ورود به مرحلة پس از توصیف عددی است.

اصطلاح «عمقی» را می‌توان در برخی متون روش‌های تحقیق مختلط نیز یافت. چنان‌که آدریان هالیدی (2002: 6) به هنگام مقایسة دو پارادایم تحقیق کیفی و کمّی می‌گوید: «در تحقیق کمّی، عمل شمارش موارد وقوع دنبال می‌شود، درحالی‌که در تحقیق کیفی «نگاه عمیق»[21] انجام می‌شود. استربرگ درجة این عمق را بر اساس میزان تمرکز بر متن مشخص می‌کند و این‌گونه توضیح داده که محققان کیفی ممکن است در سطوح مختلف بر «متن» متمرکز شوند. ساده‌ترین سطح همان شمارش ساده[22] است، درحالی‌که سطوح بعدی می‌تواند برحسب موضوع تحقیق و اهداف آن پیچیده‌تر شود (استربرگ، 2002: 172).

نخستین گام در ایجاد این روش در ایران هنگامی برداشته شد که در نرم‌افزار ام. آر. پی سلول اطلاعاتی حرفی ابداع شد. به این ترتیب که گزاره‌های استخراجی از متن می‌توانست، همچون یک کد، در نرم‌افزار جای بگیرد. به این ترتیب محققی که برای تحلیل محتوا از این روش استفاده می‌کند، از یک سو می‌تواند تمام عملیات کمّی‌گرایانة روش تحلیل محتوای ابداعی برنارد برلسون را دنبال کند که حاصل آن همان داده‌هایی است که در نرم‌افزار ام. آر. پی در سلول‌های تک‌کد یا چندکد می‌نشیند، و از سوی دیگر، کدگذاران ورزیده‌تر، نقش داوران و تحلیل‌گران را به خود می‌گیرند، متن را عمیقاً مطالعه و از درون آن گزاره‌هایی را استخراج می‌کنند که حاصل ادراکات آنان از جان کلام مطرح‌شده در متن است. به این ترتیب می‌توان گفت عنصر اصلی «تحلیل محتوای عمقی» را «گزاره» یا «عبارت»[23] تشکیل می‌دهد. گزاره همان است که فیلسوفان تحلیلی اثبات‌گرا[24] آن‌ها را به دو دستة توصیفی[25] و ارزشی[26] تقسیم کرده‌اند. به اعتقاد آنان گزاره‌های ارزشی تجربه‌پذیر نیستند و صرفاً احساسات و عواطف شخصی را اظهار می‌کنند، درحالی‌که گزاره‌های توصیفی نقش مهم و اساسی زبان را، که نشان‌دادن واقعیت‌هاست، برعهده دارند (سرل، 1385: 29).

در تحلیل محتوای عمقی، هریک از انواع گزاره‌ها نقشی دوگانه دارند. از یک سو، همچون هر واحد اطلاعاتی در تحقیق کیفی، حاصل مشاهده، و همزمان با آن، استنتاج پژوهشگر است و از سوی دیگر، مانند هر واحد اطلاعاتی مرتبط با تحقیق کمّی، به صورت خلاصه‌های عددی از پیام قابل ارائه است. در این روش، محقق به هریک از گزاره‌های استخراجی همچون قطعة پازلی نگاه می‌کند که در انتها با کنار هم نشستن منطقی آن‌ها تصویری از واقعیت[27] حاصل خواهد شد. در نتیجه، هر گزاره، همچون یک دادة عددی، وارد رایانه می‌شود. از سوی دیگر، نرم‌افزار شرایطی را فراهم می‌کند که هر گزاره با واسطة یک کلیدواژه که در واقع گامی دیگر در شکستن کل به قسمت‌های مختلف، به منظور تعیین ماهیت آن کل است، کلیدی برای باز کردن مفهوم گزاره دریافت کند. به همین دلیل، می‌توان به جای کلیدواژه اصطلاح «کلیدگزاره» را به کار برد، زیرا به یک تعبیر، نقش واحد کدگذاری[28] دومین را ایفا می‌کند. پی‌آیند این امر، کلیدگزاره‌ها به کمک روشی به نام «کد‌گذاری معکوس» به کدهایی تبدیل می‌شوند که بیانگر دسته‌بندی گزاره‌ها هستند. کدها از یک سو عامل منطقی نشستن گزاره‌ها در توصیف کیفی خواهند بود و از سوی دیگر، فراوانی آن‌ها، مبنای جداولی خواهد شد که می‌توانند پذیرای انواع تحلیل‌های آماری باشند.

عناصر اصلی تشکیل‌دهندة این روش عبارت‌اند از: گزاره‌ها، شمارة شناسایی گزاره، کلید گزاره‌ها، و داده‌های کمّی. در زیر هریک از این عناصر با ارجاع به یکی از تحقیقات انجام‌شده با این روش[29] توضیح داده می‌شود.

1. گزاره‌ها

گزاره‌ها داده‌هایی محسوب می‌شوند که از گفتار استخراج شده باشند. این استخراج می‌تواند بر مضمون خاصی متمرکز باشد، مانند تحقیقی که محدودة استخراج آن سفرنامه‌های عهد تیمور تا قاجار باشد و محقق عبارت‌هایی با محتوای توصیف زن ایرانی را دنبال کند؛ یا می‌تواند بدون تمرکز بر مضمون خاصی، صرفاً پاسخ «چه می‌گوید» را جست‌وجو کند.

گفتار مورد جست‌وجو می‌تواند متن نوشتاری باشد، یا به گونة کلام شفاهی در یک برنامة رادیویی، تلویزیونی یا سینمایی شنیده شود. «محدودة استخراج» هر گزاره می‌تواند یک پاراگراف، یک صفحه یا هر مقدار مشخص دیگری باشد که محقق آن را از ابتدا تعریف عملیاتی کرده باشد.

هنگامی که استخراج بر مضمون متمرکز است، ممکن است در یک محدوده، هیچ گزاره‌ای دیده نشود. در عوض، در محدوده‌ای دیگر و با همان مساحت، یک یا چند گزاره استخراج شود. از نظر محتوا، گزاره می‌تواند حسب اهداف تحقیق، «عبارت کانونی» محدودة استخراج باشد. چنین گزاره‌ای نقش یکی از «نقاط محوری»[30] در تحلیل گفتمان را ایفا می‌کند. با این تفاوت که در این‌جا، متن به قطعات کوچک‌تر تقسیم شده و برای هر قطعه، نقطة محوری آن قطعه مبنا قرار می‌گیرد. بنابراین، فعالیت کدگذار فراتر از یک کدگذار مکانیکی است و عملکرد او تابع قواعد تحقیق کیفی است، مثلاً ممکن است پژوهشگر در جست‌وجوی «جان کلام»[31] باشد. می‌تواند «نیت»[32] را هم حدس بزند [جان کلامش این بود که خانه را خالی کنید، اما نیتش این است که اجاره را زیاد کنید]. یا به جست‌وجوی «سایة مفهوم»[33] بپردازد؛ به این ترتیب که تفاوت بسیار ظریف دو معنی مختلف یک واژه را از طریق باریک‌بینی دنبال کند. [این همان مفهوم «ایهام» در برخی از اشعار کهن پارسی است. مانند واژة «شیرین» در این بیت: «دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد / شاید به خواب شیرین فرهاد رفته باشد» که هم می‌تواند به مفهوم دختری به نام شیرین باشد و هم به مفهوم رؤیایی زیبا].

تحلیل‌گر می‌تواند به جست‌وجوی «نکته»[34] در متن نیز بپردازد و مفاهیم یا معانی بسیار جزئی‌تری از سایة معنی را که واضح نیستند حدس بزند؛ مانند نکات نهفته در برخی لطیفه‌ها که درک آن‌ها به تیزبینی خاصی نیاز دارد و حتی ممکن است گزاره یا گزاره‌ها، براساس مفهوم فحوایی یا ضمنی[35] ساخته شوند. مفاهیمی که صریح بیان نشده، اما می‌توان با تعمق بر واژه‌ها و تفسیر عبارات، به آن‌ها دست یافت. البته، در تحلیل محتوای عمقی، می‌توان گزاره‌ها را از لایه‌های پنهان‌تری چون «فحوا»، «زیر فحوا»،[36]«مرجع»،[37] «معنی اضافی»[38] و از این قبیل نیز استخراج کرد. ضمن آنکه می‌توان استخراج را عینی‌تر کرد و عبارت‌های کانونی را از محدودة استخراج کپی کرد. به‌هرحال، هریک از این گزاره‌ها به عنوان داده‌ای کیفی در یک سلول حرفی با ظرفیت حداکثر 255 کاراکتر در ام.آر.پی می‌نشیند.

 

 

2. شمارة شناسایی گزاره

شمارة شناسایی گزاره، ضمن هویت بخشیدن به گزاره، ابزاری برای دستیابی خوانندگان گزارش تحقیق به خاستگاه گزاره است. در واقع، از آن‌جا که لازم است خوانندة گزارش تحقیق، هنگامی که با متن گزاره‌ای مواجه می‌شود، بتواند به اصل متنی که گزاره از آن استخراج شده مراجعه کند، خاستگاه هر گزاره با یک شمارة خاص مشخص می‌شود. این شماره، معرِّف «زمینه»[39] است و باید به‌گونه‌ای تنظیم شود که درک آن سریع و آسان باشد. زمینه بدنه‌ای است که واحد کدگذاری را احاطه کرده و به دو دسته زمینة صریح[40] و زمینة مضمر[41] تقسیم می‌شود (باد، 1967: 36). در تحلیل محتوای عمقی نیز همین تعریف بر واحد زمینه حاکم است. گاه این بدنه خود از چند لایه تشکیل شده که نزدیک‌ترین لایه به گزاره، همان زمینة صریح و لایه‌های بعدی، زمینه‌های مضمر هستند. برای مثال، در یکی از پروژه‌های انجام‌شده به روش تحلیل محتوای عمقی، هنگامی که به آیة 112 سورة نهم قرآن مراجعه شد، دیده شد که می‌توان 9 گزاره که مفهوم باید و نباید (هنجاری) دارد، از آن استخراج کرد. بنابراین، زمینة صریح 9 گزارة مذکور آیة 112 است. اما از آن‌جا که این آیه در سورة 9 نشسته، بنابراین، سورة 9 نخستین زمینة مضمر گزاره‌های استخراجی است و چون سورة 9 از قرآن استخراج شده، پس دومین زمینة مضمر گزاره‌های مذکور قرآن است.

اگر به دلیلی که در ادامه توضیح داده خواهد شد، برای قرآن کد 33 را در نظر بگیریم، می‌توان برای هریک از آن گزاره‌ها «شمارة شناسایی» ساخت که به‌ترتیب از سمت چپ ابتدا کد آخرین زمینة مضمر (33)، سپس کد زمینة مضمر بعدی (009) و بعد زمینة صریح (112) و در انتها شمارة گزاره‌ای که از زمینة صریح استخراج شده (از 01 تا 09) نوشته می‌شود. می‌توان میان هریک از زمینه‌های مذکور با یک ممیز یا اسلش (/) تفکیک قائل شد. در نمونة زیر، از آن‌جا که کد‌های 1 تا 5 به کتاب «برشیت» تا کتاب «دواریم» (پنج کتاب تشکیل‌دهندة تورات)، کدهای 6 تا 32 به انجیل متی تا مکاشفه و کد 33 به قرآن داده شده، پس سقف، یک عدد دورقمی (33) است. بنابراین، کف نیز به صورت دورقمی و با 01 آغاز خواهد شد. از آن‌جا که شمارة هیچ‌یک از سوره‌ها یا فصول سه کتاب مقدس از عدد 999 بزرگ‌تر نیست، بنابراین، شمارة شناسایی زمینة مضمر بعدی نیز با 001 آغاز می‌شود. به همین ترتیب، زمینة صریح یا آیه نیز به همان دلایل با عدد 001 آغاز خواهد شد و چون بزرگ‌ترین تعداد گزارة هنجاری قابل استخراج نیز عملاً نمی‌تواند بزرگ‌تر از 99 باشد، آخرین بخش از شمارة شناسایی نیز با یک عدد دورقمی مشخص می‌شود. به این ترتیب، در این مثال، شمارة شناسایی 02/001/001/32 به مفهوم دومین گزارة استخراجی از آیة شمارة 1 فصل اول مکاشفه از انجیل است.

 

جدول 1. نمونة اول از شماره شناسایی گزاره‌ها

ردیف

شماره شناسایی گزاره

گزاره استخراجی

1

01/112/009/33

از مؤمنان توبه‌کننده باشید

2

02/112/009/33

از مؤمنان پرستنده (پروردگار) باشید

3

03/112/009/33

از مؤمنان سپاسگزار (خداوند) باشید

4

04/112/009/33

از مؤمنان روزه‌دار باشید

5

05/112/009/33

از مؤمنان رکوع‌کننده باشید

6

06/112/009/33

از مؤمنان سجده‌کننده باشید

7

07/112/009/33

از مؤمنان وادارکننده به کارهای پسندیده باشید

8

08/112/009/33

از مؤمنان بازدارنده از کارهای ناپسند باشید

9

09/112/009/33

از مؤمنان پاسدار مقررات خدا باشید

 

در مثالی دیگر، مبنای استخراج گزاره‌ها توصیف‌هایی است که سیاحان از ظاهر و پوشش، روحیه، رفتار و فرهنگ و جایگاه اجتماعی زنان ایرانی ارائه کرده‌اند. در این مطالعه، شمارة شناسایی هر گزاره به‌ترتیب از سمت چپ می‌تواند این‌گونه باشد که دو رقم اول، کد کتاب (مثلاً کد سفرنامة کلاویخو کد 01)، شمارة جلد که با حرف ج 1 مشخص می‌شود (می‌توان قرارداد کرد که برای سفرنامه‌های یک‌جلدی نیز «ج 1» گذاشته شود)، پس از آن شمارة صفحه و در انتها شمارة گزاره.

 

جدول 2. نمونة دوم از شمارة شناسایی گزاره‌ها

ردیف

شمارةشناسایی گزاره

گزارة استخراجی

1338

01/0275/ج1/06

شاهزاده خانم با وجودی که خیلی جوان به نظر می‌رسد مسلماً لااقل 50 سال دارد.

1339

02/0275/ج1/06

شاهزاده خانم به فرح‌آباد رفته بود تا از شاه برای آزادی شوهرش که به دستور شاه زندانی بود و یا حداقل طلاق از وی و ازدواج با دیگری، کسب اجازه کند.

1340

03/0275/ج1/06

زنان مشرق زمین هرچقدر هم که سنشان باشد، از شوهر کردن خجالت نمی‌کشند.

­­

در سومین مثال که مربوط به رسالة دکتری سپنجی است، زمینة مضمر گزاره‌ها، سایت‌های اینترنتی است که نیازی به ذکر آن نیست. در نتیجه، محور اصلی شمارة شناسایی هر گزاره، تاریخ و شغل و سمت گوینده بود. به عنوان مثال منبع سه گزارة استخراجی زیر، سخنان مشاور وزیر ارشاد در تاریخ 24 اسفند 1388 است که به گونة زیر تنظیم شده است:

 

جدول 3. نمونة سوم از شماره شناسایی گزاره‌ها

ردیف

شمارة شناسایی گزاره

گزارة استخراجی

1

01/24/12/88/ مشاور وزیر ارشاد

مطبوعات باید برای مخاطبان نقش پزشک را داشته باشند.

2

02/24/12/88/ مشاور وزیر ارشاد

مطبوعات باید به مخاطبان امید را تزریق کنند.

3

03/24/12/88/ مشاور وزیر ارشاد

رسانه‌ها ابزاری برای حمله به فکر مخاطبان هستند.

 

باید شرایطی فراهم کرد که خوانندة گزارش تحقیق، در صورت لزوم، بتواند از شیوة استخراج و ساخت تک‌تک گزاره‌ها مطلع شود. به این منظور نیز باید کدهایی را تعریف کرد، مانند کد 1: نقل مستقیم از متن، کد 2: خلاصة جمله در متن، کد 3: جان کلام، کد 4: نیت متن و الی آخر.

کدهای پیشنهادی در بالا فقط یکی از انواع گونه‌های ساخت گزاره است. مثلاً کد 1 می‌تواند هنگامی به کار رود که گزاره به صورتی صریح در متن وجود داشته و کدگذار صرفاً آن را به اصطلاح بریده و بدون اصلاح در سلول حرفی جای داده است. کد 2 هنگامی به کار رود که کمی اصلاح و تغییر نیز در آن اعمال شده باشد. کد 3 نمایندة آن باشد که گزاره عملاً چکیده‌ای از واحد کدگذاری مثلاً پاراگراف، صفحه، و غیره باشد، اما با این قید که برای ساخت گزاره از همان واژه‌های موجود در متن عاریه گرفته شده باشد. کد 4 مشابه نحوة عمل با کد 3 باشد، با این تفاوت که گزاره با واژه‌هایی متفاوت از متن، اما با همان مفهوم ساخته شود. کد 5 هنگامی به کار رود که گزاره محصول استنباط کدگذار از جان کلام، نیت و... باشد. بدیهی است باید هریک از این اصطلاحات به‌دقت تعریف عملیاتی شود. این تعاریف علاوه بر کمک به دستیاران پژوهشگر می‌تواند راهنمای خوبی برای خوانندگان گزاره‌ها نیز باشد.

 

3. «کلیدگزاره»

محقق باید همزمان با ساختن گزاره، از دل هر گزاره، «کلیدگزارة»[42] آن را نیز استخراج کند و در یک سلول کلیدواژه جای دهد. این کلید همان «واژگان کانونی» است که با کلماتی کوتاه نوشته می‌شود که نقش راهنما[43] را دارند. در نگارش واژة کانونیِ هر گزاره، هرچه دقت و وسواس بیشتری به عمل آید، مسیر گام بعدی هموار‌تر می‌شود؛ گامی که به ساخت «کدنامة مفصل مضامین گزاره‌ها» منتهی خواهد شد.

چنان‌که می‌دانیم، در سنت تحلیل محتوای کمّی، کدگذاری براساس کدنامه‌ای تهیه می‌شود که از قبل و براساس نمونه‌گیری اولیه تهیه شده است؛ امری که به‌واسطة آن، گاه دستیابی به دربرگیری همة مقوله‌ها بسیار دشوار می‌شود. درحالی‌که در شیوة پیشنهادی روش «کدگذاری معکوس»، ساخت کدنامه نه از روی نمونه بلکه براساس سرشماری تمام داده‌های استخراجی تنظیم می‌شود.

شیوة کدگذاری معکوس این‌گونه خواهد بود که محقق پس از استخراج هر گزاره و تعیین کلیدگزاره برای آن، بدون اینکه دنبال تعمیم کد برای کلیدگزاره و به تبع آن برای گزاره برود، کار را با استخراج گزارة بعدی دنبال می‌کند و ساخت کدنامه را به انتهای کار موکول خواهد کرد.

هنگامی که استخراج تمامی گزاره‌ها و کلیدواژه‌ها پایان یافت، لازم است فهرستی الفبایی از کلیدگزاره‌ها تهیه شود. این عمل در نرم‌افزار ام.آر. پی با استفاده از فرمان «و-2» عملی است. در این فرمان با کلیک روی دکمة پشت نمرة صعودی و همچنین کلیک روی دکمة «با حذف تکراری‌ها» فهرستی الفبایی تهیه خواهد شد مر کب از سه ستون: ستون اول، شمارة ردیف (مثلاً شمارة 1 برای آب...)؛ ستون دوم، متن گزاره و ستون سوم، تعداد دفعاتی که محقق در خلال استخراج گزاره‌ها چنین کلیدگزاره‌ای را ساخته است.

نمونة زیر، خروجی فرمان «و-2» در قسمت حرف «ک» از یک مجموعه کلیدگزاره‌های پشت نمره شده است. در این نمونه دیده می‌شود که کلیدگزارة پشت نمره شده «کار زنان روستایی» یازده‌بار به کار رفته و «کار زنان بختیاری» و «کار زنان ترکمن» هرکدام یک‌بار استفاده شده است. آگاهی از فراوانی‌های مذکور به محقق کمک می‌کند مرز مفهومی کدها را منطبق با وضعیت گزاره‌ها تنظیم کند. مثلاً به جای ساختن دو کد ـ یکی برای کار زنان عشایر و دیگری کار زنان روستایی ـ به دلیل اندک بودن گزاره‌های آن‌ها، فقط یک کد را برای کار زنان روستایی و عشایر اختصاص دهد.

در گام بعدی، باید از فهرست سه‌ستونی کلیدگزاره‌ها پرینت گرفت و سپس آن‌ها را به گونه‌ای برش داد که هر سطر از سطر بعدی جدا و عملاً هر کلیدگزارة سه‌ستونی به برگة کوچک کاغذی‌ای تبدیل شود.

 

جدول 4. نمونه‌ای از فهرست کلیدگزاره‌ها

111

کار دختران روستایی

1

112

کار زنان ارمنی

1

113

کار زنان بختیاری

1

114

کار زنان ترکمنی

3

115

کار زنان روستایی

11

 

از این پس، کار بسیار حساس دسته‌بندی برگه‌های کاغذی آغاز می‌شود. این همان عمل اینتگریت[44] است که تشکری (2007: 4) در تعریف روش‌های مختلط به آن اشاره کرده است.

اصطلاح اینتگریت عملی است که به نقل از منابع علوم اجتماعی ترجمه شده و می‌توان معادل‌های زیر را برای آن به کار برد[45]: ادغام‌کردن، یکی‌کردن، یگانه‌کردن، وحدت‌دادن، یکپارچه‌کردن، هماهنگ‌کردن، همسازکردن، امتزاج‌کردن. برای این ادغام و امتزاج «کلید گزاره‌ها»، توصیه می‌شود برگه‌هایی نیز با دوبرابر ارتفاع برگه‌های کلیدگزاره ـ از کاغذ رنگی ‌ـ تهیه و کار ادغام برگه‌ها بر روی یک جای مسطح مانند یک میز بزرگ و خالی آغاز شود. می‌توان برای هر مجموعة ادغام‌شده، عنوان مناسبی انتخاب کرد و آن را بر روی برگة رنگی نوشت. سپس برگه‌های کلیدگزارة مربوط به آن دستة به‌خصوص را زیر برگة رنگی مربوط به همان دسته چید. در خلال این عملیات، حسب حجم کار، که ممکن است روزها طول بکشد، باید با دقتی وسواس‌گونه، خصلت اینتگریتی مجموع برگه‌های کلیدگزارة چیده‌شدة زیر یک برگة رنگی را کنترل کرد. حتی گاهی باید بین این عملیات فاصله انداخت تا بتوان تعمق بیشتری بر حاصل کار داشت. این تعمق ممکن است منتج به آن شود که یک برگه از زیر یک دسته (یک برگة رنگی) به دستة جدیدی منتقل شود یا برگه‌های دو دسته در هم ادغام شوند و زیر یک برگة رنگی جدید قرار گیرند و دو برگة رنگی قبلی از دایره خارج شوند. به این ترتیب، به‌تدریج ضمن آنکه بر تعداد برگه‌های رنگی افزوده می‌شود، عمل وجین آن‌ها نیز انجام می‌شود. این عمل به قدری ادامه خواهد یافت که محقق کار را خاتمه‌یافته تلقی کند و از حاصل کار رضایت داشته باشد.

ریچارد باد، هنگامی که دربارة دسته‌بندی سخن می‌گوید، برای این رضایت سه شرط مطرح کرده است: 1) وجوه متغیر یا ابعاد هر دسته متناسب با اهداف، سؤالات و نیازهای تحقیق باشد؛ 2) جامع و کامل[46] باشد (اطلاعاتی نباشد که در دسته‌بندی جایی برای آن نداشته باشیم). 3) مانعة‌الجمع[47] باشد (اطلاعاتی نباشد که تردید داشته باشیم در کدام دسته جای بگیرد).

هنگامی که توزیع برگه‌های کلیدگزاره در زیر برگه‌های رنگی پایان یافت، لازم است به هر برگة رنگی به‌ترتیب از یک، شماره داده شود. تسلسل این شماره‌ها، هرچقدر منطقی‌تر باشد، تحلیل‌های بعدی آسان‌تر خواهد بود. منطقی‌بودن این تسلسل‌ها نیز تابع آن است که برگه‌های رنگی نیز چنان پشت سر هم قرار گیرند که بتوان از هر چند تای آن‌ها یک دستة بزرگ‌تر ساخت (مثلاً برگه‌های رنگی شماره 1 تا 12 بتوانند تشکیل یک دسته را بدهند). اکنون می‌توان شماره‌های نوشته‌شده بر روی هر برگة رنگی را یک کد از کدنامة تحلیل محتوای مضامین گزاره‌ها دانست. در واقع، در این لحظه است که کدنامه آماده شده است. برای آنکه گزاره‌ها براساس این کدنامه کدگذاری شوند، لازم است کد هر برگة رنگی با دست بر روی تمام برگه‌های کلیدگزاره‌ای که زیر آن برگة رنگی نشسته‌اند نوشته شود. هنگامی که این عمل برای تمام برگه‌های کلیدگزاره انجام شد، باید براساس نخستین ستون برگه‌ها که همان شمارة ردیف ابتدایی مبتنی بر پشت نمرة الفبایی بود، برگه‌های کلیدگزاره از زیربرگه‌های رنگی برداشته شود و به حالت پشت نمرة اولیه بازگردد. حال می‌توان با نرم‌افزار ام.آر.پی، با فرمان ب- 5، محل نشستن کد هر گزاره را تعیین کرد و سپس در مقابل فهرست الفبایی کلیدگزاره، که به طور خودکار در این فرمان جای گرفته، کد هر کلیدگزاره را از روی برگة کاغذی به نرم‌افزار منتقل کرد. در پایان این عملیات، تمامی گزاره‌ها به طور خودکار کدگذاری خواهند شد.

یکی از خصلت‌های تحلیل محتوای عمقی دستیابی به کدنامه‌های مفصل و طولانی است. برای مثال، در پروژة تحلیل محتوای عمقی سه کتاب مقدس، پس از استخراج 10 هزار و 396 گزاره و تعیین کلیدگزاره و اجرای روش دسته‌بندی آن‌ها از طریق برگه‌های کاغذی، کدنامه‌ای حاوی 240 کد به دست آمد. این کدنامه در عمل ابزار ارائة گزاره‌ها در 240 دسته بود، و نه سطرهای یک جدول فراوانی، زیرا حتی برای نمونه‌هایی در حد 10 هزار داده نیز جداول 240 سطری از نوع متغیرهای اسمی با مشکلات زیادی همراه خواهد بود که نمونة آن موضوع فراوانی معادل 5 در کای اسکویر است. می‌دانیم که در محاسبة کای اسکویر هرگاه 20 درصد از خانه‌های جدول فراوانی مورد انتظار، دارای فراوانی‌ای کمتر از 5 باشد یا حتی اگر یک خانه از کل خانه‌ها، فراوانی مورد انتظار یک یا کمتر از یک داشته باشد، باید برخی از سطرهای جدول در هم ادغام شود (سیگل، 1372: 226)؛ بنابراین، اصلی‌ترین کاربرد کدهای مفصل حاصل از روش کدگذاری معکوس، ارائة گزاره‌های گزینش‌شده به خواننده در قالب دسته‌های مضمونی است. برای فشرده‌کردن دسته‌ها و درواقع، برای کم‌کردن تعداد کدها تا حد مناسب تحلیل‌های آماری، می‌توان شماره‌های مندرج بر روی برگه‌های رنگی را، که در بالا توضیح داده شد، مبنا قرار داد و گزاره‌ها را یک بار دیگر به صورت خودکار کدگذاری کرد. برای این منظور، با کمک فرمان «ب -2» می‌توان تعیین کرد گزاره‌هایی که کدهای خاصی دارند، کد جدید 1 بگیرند. بدیهی است کد جدید در سلولی دیگر می‌نشیند. به عنوان مثال می‌توان گفت که در سلول ب، کد 1 بنشیند، هنگامی که در سلول الف کد 1 or 2، or 3 و... نشسته باشد. به این ترتیب هر گزاره، از یک سو دارای کد موجود در سلول الف خواهد بود و از سوی دیگر کد موجود در سلول ب. این عمل را می‌توان بارها تکرار کرد تا مطلوب‌ترین فشردگی برای تحلیل‌های آماری حاصل شود. پس از این فشردگی می‌توان کدهای فشرده‌شده را در ستون‌هایی جا داد که هرکدام نمایندة وجهی از یک متغیر پایه باشند. برای مثال وقتی 10396 گزاره، از سه کتاب تورات، انجیل و قرآن استخراج شده باشد، می‌توان از طریق فرمان «الف-2-1» سه فایل (در ادبیات ام.آر.پی، سه «زیرپیکرة اطلاعاتی» ایجاد کرد که هرکدام حاوی گزاره‌ها و کدهای مربوط به همان کتاب باشد. سپس با فرمان «د-7-3» ام.آر.پی، جدول فشرده‌شده را دریافت کرد. هر ستون از این جدول، مربوط به نتایج یکی از وجوه متغیر (در مثال فوق، یکی از سه کتاب مقدس) و ستون جمع، بیانگر نتایج مربوط به فایل یا پیکرة اصلی خواهد بود. نمونة زیر جدولی است حاوی 6 کد که خود از ادغام 18 کد از مجموعه ادغام‌شدة 123 کدی به دست آمده که آن نیز از ادغام کدنامة 240 کدی حاصل از کدگذاری معکوس بوده است:

 

 

 

جدول 1. نمونه‌ای از ادغام کدنامه‌ها

موضوع: کدنامة شش‌تایی حاصل ادغام کدنامة 240 تایی(به ترتیب فراوانی)

کد

قرآن

انجیل

تورات

جمع

تعداد

درصد

تعداد

درصد

تعداد

درصد

تعداد

درصد

1. ما و خداوند (کدهای 1 تا 5 کدنامة هجده‌تایی)

1

2548

7/56

871

2/31

1100

3/35

4519

5/43

2. ما و انسان‌های مقدس (کدهای 6+7)

2

366

2/8

469

8/16

92

0/3

927

9/8

3. ما و کتاب‌ها، مکان‌ها و زمان‌های مقدس (کدهای 8+9+10)

3

296

6/6

75

7/2

578

6/18

949

1/9

4. ما و خصلت‌ها و اعمال شخصی (کدهای 11+12)

4

473

5/10

613

0/22

372

9/11

1458

0/14

5. ما و کنش‌های متقابل اجتماعی (کدهای 13+ 14)

5

544

1/12

449

1/16

518

6/16

1511

5/14

6. وظیفه‌ها و منش‌ها برای تبلیغ دین و ارشاد (کدهای 15+16+17+18)

6

263

9/5

314

3/11

455

6/14

1032

9/9

جمع

4490

100

2791

100

3115

100

10396

100

 

4. داده‌های کمّی

داده‌های کمّی شامل کدهایی است که در روش تحلیل محتوای کمّی برای مضامین، منابع، زمان‌ها، اشخاص و... تعریف می‌شود. این داده‌ها می‌تواند حاصل متغیرهای اسمی، رتبه‌ای، فاصله‌ای و نسبی باشد؛ نظیر کد منبع، سطح زیر چاپ به سانتی‌متر مربع، مدت به ثانیه و از این قبیل.

4. 1. درصد حضور

در تحلیل محتوای عمقی، آماره یا شاخصی ابداع شده که«درصد حضور»[48] نام دارد. گاه در تحلیل محتوای عمقی اهداف تحقیق ایجاب می‌کند که در مرحلة کدگذاری معکوس، محقق "جای دادن" مضامین کلیدواژه را تا انتها و تا حداکثر ادامه دهد، به‌گونه‌ای که نیاز به تعریف کدی به نام «سایر» نباشد. در چنین شرایطی ممکن است در یک مجموعة ده‌هزار گزاره‌ای، فراوانی چند مضمون از گزاره‌ها فقط یک مورد شود. از نظر آماری، جدول‌هایی با چنین توزیعی ارزش عملی ندارند و تحلیل آن نیز معنی‌دار نیست (به همین دلیل است که در محاسبة فرمول کای اسکویر،[49] در موارد فراوانی‌های کوچک، باید از طریق ادغام سطرها فراوانی‌های کوچک را تبدیل به فراوانی‌های بزرگ کرد). اما در تحلیل کیفی وقتی یک پیکرة اطلاعاتی یا محدودة جست‌وجو (مثلاً سه کتاب مقدس) به چند «زیرپیکرة اطلاعاتی» مثلاً قرآن، انجیل و تورات، تقسیم می‌شود و پای مقایسة آن‌ها به میان می‌آید، حتی وجود یک شاهد در یک زیرپیکره و نبود آن شاهد در زیرپیکرة دیگر می‌تواند بااهمیت باشد. برای مثال، اگر در قرآن، کنشی 100 بار منع شده باشد و در انجیل فقط یک‌بار و در تورات اصلاً منع نشده باشد، آن عمل از نظر مؤمنان قرآن و انجیل حرام خواهد بود، یا اگر سیاست‌مداری در مجموعة سخنرانی‌هایش فقط یک‌بار، آن هم در شرایط هیجانی خاص، پدیده‌ای را نفی کرده باشد، در تحقیق کیفی همان یک‌بار می‌تواند مورد توجه قرار گیرد؛ بنابراین، اگر مجموعة سخنرانی‌های پنج‌سال دو سیاست‌مدار، که اکنون خود را نامزد ریاست‌جمهوری کرده‌اند، تحلیل محتوای عمقی شود، اجتناب از تعریف کد «سایر» می‌تواند مفید باشد. برای آنکه بتوان چنین پدیده‌ای را به صورت آماره نمایش داد، شاخصی به نام «درصد حضور»[50] ساخته شد که به صورت مخفف AP نامیده می‌شود و نحوة محاسبه و کاربرد آن به شرح زیر است:

در هر جدول دوبعدی حاوی فراوانی وجوه دو متغیر، قرارداد می‌کنیم که هرگاه انتظار فراوانی نداشتیم، تهی، هرگاه انتظار فراوانی داشتیم و فراوانی بزرگ‌تر از یک بود، کد 1 و اگر انتظار فراوانی داشتیم، ولی فراوانی وجود نداشت، کد صفر قرار دهیم. در مورد خانة تهی می‌توان به این مثال توجه کرد که در بررسی سه کتاب مقدس نمی‌توان انتظار داشت که در تورات، گزاره‌ای درباره قرآن باشد، درحالی‌که در قرآن انتظار وجود گزاره برای هر سه کتاب غیرممکن نیست. به همین ترتیب، در مجموعة مضامین سخنرانی‌های پنج‌سالة دو کاندیدا، ممکن است مضامینی دیده شود که یکی از دو کاندیدا ماهیتاً نمی‌توانسته با آن درگیر شود. با توضیحات فوق، محاسبة میزان AP برای هر ستون تابع مشخص‌کردن پاسخ چهار سؤال زیر است:

1. جدول مورد بررسی چند ستون[51] دارد؟ که با حرف C معرفی می‌کنیم؛

2. هر ستون چه تعداد خانه[52] دارد؟ که آن را با مخفف Ce نشان می‌دهیم؛

3. از میان مجموع خانه‌های تشکیل‌دهندة هر ستون از جدول، چه تعداد خانه است که می‌تواند تهی باشد و نباید انتظار داشت در آن عددی بزرگ‌تر از صفر بنشیند. به عبارت دیگر، مجموع تعداد «خانه‌های تهی مورد انتظار»[53] در هر ستون چقدر است؟ که آن را با مخفف PEC نشان می‌دهیم؛

4. چه تعداد خانه در هر ستون وجود دارد که در آن می‌توانست عددی بزرگ‌تر از صفر بنشیند، ولی عدد صفر نشسته است؟ (می‌توانست بارگذاری شده باشد، اما بارگذاری نشده است). به عبارت دیگر، تعداد کدهایی را که می‌توانست فراوانی داشته باشد، ولی فاقد فراوانی استسلول «شارژ نشده[54] می‌نامیم و با UC نشان می‌دهیم. با توجه این توضیحات، فرمول‌های مورد استفاده این‌گونه ساخته شد:

 

بنابراین، می‌توان برای هر زیرپیکره، یک AP محاسبه کرد و با یکدیگر مقایسه نمود و مواردی را که می‌توانست تهی نباشد مانند مثال زیر ذکر کرد:

شاخص درصد حضور پاداش‌ها در قرآن 4/94 است. این آماره در انجیل به دلیل غیبت پنج پاداش 1/86 و در تورات به دلیل نبود دوازده پاداش عدد 66/7 است؛ بنابراین پاداش‌های قرآن متنوع‌تر از انجیل و تورات است. دو مضمون یا کدهایی که در قرآن دیده نشده عبارت‌اند از: مقدس‌شدن + ورود و رفاه در ارض موعود.

 

4. 2.  کدهای زمینة صریح (تقارن گزاره‌ها)

پیش‌تر گفته شد که گاه ممکن است از یک زمینة صریح بیش از یک گزاره استخراج شود. از آن‌جا که در این مرحله از عملیات، تمامی گزاره‌ها کدگذاری شده‌اند، می‌توان از طریق توجه به شمارة شناسایی هر گزاره مشخص کرد که از زمینة صریح مرتبط با آن گزاره، در مجموع، چند گزاره استخراج شده است. ضمن آنکه می‌توان کدهای آن چند گزاره را نیز اعلام کرد. با ثبت کدهای مذکور در یک سلول اطلاعاتی دارای چند کد، می‌توان ضمن آگاهی از میزان تصادفی‌بودن این تقارن، مدل آن را نیز رسم کرد. پیش از توضیح دربارة تقارن و مدل آن، شیوة ثبت چند کد توضیح داده می‌شود.

فرض کنیم از آیه 112 سوره نهم قرآن هشت گزاره استخراج شود که طبق قرارداد، باید با شمارة شناسایی 01/112/009/33 تا 09/112/009/33 مشخص شده باشد.فرض کنیم به دنبال استخراج کلیدگزاره از هریک از گزاره‌های مذکور و سپس کدگذاری معکوس آن، 10 هزار و 396 گزاره و شکل گیری کدنامه 240 کدی، خشت گزاره مورد بحث، به‌ترتیب از راست به چپ، کدهای زیر را دریافت کرده باشد:

54-26-15-28-27-27-240-44

اکنون کاربر می تواند کدهای مذکور را از طریق فرمان ب-1 نرم افزار ام. آر. پی به صورت زیر در یک سلول چند کد وارد کند.

15-26-27-28-44-54-240

هنگامی که این عمل برای تمام آیات هر سه کتاب انجام شد ( بدیهی است ممکن است از بخشی از آیات فقط یک گزاره استخراج نمود که در نتیجه در سلول مذکور، فقط همان یک کد ثبت می شود و تقارن در باره آن مفهومی ندارد. اما از هر آیه ای که بیش از یک گزاره استخراج شده باشد و گزارهای مذکور فاقد کد یکسان باشند، مشمول تقارن سنجی خواهند شد) می‌توان از محتوای سلول چند کد، تقارن کدهای موجود در «زمینة صریح» را نیز بررسی کرد. مقصود از تقارن، آماره و مدلی است که محصول تحلیل‌های احتمال وقوع[55] است. می‌دانیم که رعدوبرق دو پدیده‌اند که همیشه همراه و با هم به وقوع می‌پیوندند. اما از آن سو، اگر تقارن رعدوبرق امری حتمی است، بسیاری از تقارن‌ها غیرحتمی و احتمالی است و در واقع احتمال «وقوع با هم» یا «تقارن» تصادفی پدیده‌ها نیز وجود دارد. مانند باهم‌بودن طوفان و باران یا مثال دیرینه و شناخته‌شدة کتاب‌های آمار، یعنی انداختن دو طاس و آمدن جفت‌شش که امری حتمی نیست، ضمن اینکه می‌توان امکان وقوع آن را براساس حساب احتمالات پیش‌بینی کرد و آن را معادل یک بر 36 دانست. حال اگر دفعات وقوع پدیدة «جفت‌شش» را در مدتی مشخص شمارش کنیم و ضمناً وقوع باهم را نیز ثبت کنیم، ماتریسی به دست می‌آید که دفعات باهم‌بودن پدیده‌های دوگانه را مشخص خواهد کرد. متعاقباً با محاسبة ضریب همبستگی فی[56] برای دوبه‌دوی شش حالت طاس می‌توان میزان تصادفی یا غیرتصادفی‌بودن وقوع را اندازه‌گیری کرد.

در روش تحلیل محتوای عمقی نیز داده‌های مندرج در سلول چند کد، بیان‌کنندة وضعیتِ باهم‌بودن گزاره‌ها در یک «زمینة صریح» است.

 

استفاده از روش تحلیل محتوای عمقی برای کشف بازنمایی‌ها

کشف بازنمایی‌ها[57] و کلیشه‌سازی‌ها[58] یکی از حوزه‌های مطالعات رسانه‌هاست. بازنمایی جزء اصلی فراگردی است که از طریق آن افراد یک فرهنگ، زبان را به کار می‌برند تا معنی تولید کنند (هال، 2003: 15). کلیشه‌ها نیز مفاهیم بیش از حد ساده‌شده و مرسومی هستند که به عنوان میان‌برهای اطلاعاتی در زندگی روزمرة مردمانی کابرد دارند که در مورد همه‌چیز اطلاعات کافی ندارند (آلبرگ، 2007: 17).

پژوهشگری که بخواهد از طریق روش تحلیل محتوای عمقی به کشف بازنمایی‌های رسانه‌ها بپردازد، ضرورت دارد که قبل از هرچیز دربارة رابطة میان پیام، معنی، واقعیت و حقیقت تأمل کند.

محققی که بخواهد بازنمایی را به روش متداول آن (که روشی کیفی است) انجام دهد، کار را با چهارچوبی از «نظام‌های معنایی»[59] مرتبط با سؤال تحقیق آغاز می‌کند. ممکن است بدون سؤالی خاص کار را با «مشاهدة آزاد» آغاز کند و به اصطلاح دنبال «رنگ‌مایة» متن برود. البته او، همچون هر محقق کیفی دیگری، آگاه است که وقتی به بازنمایی یک متن مثلاً متن دینی می‌پردازد، انتخاب هر نظام معنایی مثلاً یکی از دو نظام معنایی نوگرا یا نظام معنایی بنیادگرا، شکل بازنمایی او را متفاوت خواهد کرد. ضمن آنکه همچون هر محقق کیفی دیگری، خود را دارندة ذهنی خنثی در مسیر اجرای پژوهش نمی‌داند. او از طریق چهارچوب‌های معنایی و گفتمانی شروع به خوانش متن می‌کند و از هر توصیفی که منطبق با نظام معنایی مورد نظر اوست یادداشت برمی‌دارد، اما این عمل مانند جمع‌آوری داده در روش‌های کمّی ـ مثلاً کدگذاری واحدهای کدگذاری در تحلیل محتوای کمّی‌ـ انجام نمی‌شود، بلکه همزمان با آن، تفسیر نیز به وقوع می‌پیوندد. در واقع، برخلاف روش کمّی که تفسیر پس از اتمام کامل جمع‌آوری داده‌ها انجام می‌شود، در این روش نیز همچون هر روش کیفی دیگری این دو عمل همزمان روی می‌دهد (دنزین، 1994: 10).

شیوة تفسیر همزمان با جمع‌آوری داده با این سؤال آغاز می‌شود که نشانة شاخصی که سایر نشانه‌ها حول آن نظم می‌یابند و معنای خود را از نوع رابطه‌شان با این «نقطة محوری»[60] کسب می‌کنند چیست؟ (لاکلو، 1985: 112). از تجمع نقاط محوری است که به‌تدریج «نظام معنایی» حاکم بر متن خود را در گزارش تحقیق ثابت می‌کند. البته خوانندة گزارش بازنمایی نیز مانند سایر گزارش‌های حاصل از روش‌های کیفی با این سؤال مواجه است که تفسیر محقق کیفی و انتخاب نقاط محوری تا چه اندازه از ذهن مفسر و تا چه میزان از محتوای متن تأثیر گرفته است؟ به عبارت دیگر، حاصل کار او چه تفاوتی با آثاری دارد که حاوی عقاید یا تخیلات نویسنده است؟

در روش تحلیل محتوای عمقی با رویکرد کشف بازنمایی‌ها، تمامی توصیه‌های عمومی که در صفحات قبل برای طراحی شمارة شناسایی، استخراج کلیدگزاره، اجرای عملیات کدگذاری معکوس و از این قبیل ارائه شد، باید اجرا شود. مهم‌ترین تفاوت، چشم­اندازی[61]است که محقق از پشت آن جست‌وجوی گزاره را باید آغاز کند. این چشم­انداز همان چهارچوب‌های مرتبط با بازنمایی است که بخش‌هایی از آن ذکر شد. پژوهشگر، به هنگام استخراج هر گزاره، باید آن را همچون قطعه‌ای فرض کند که از درون ساختاری بیرون می‌کشد که بتواند در بازسازی آن ساختار به کار آید. لازم است که محقق این قطعه را نه واقعیت بداند، نه حقیقت و نه معنی، بلکه آن را صرفاً جزئی از یک ادعا از انعکاس واقعیت، همچون هر ادعای دیگری از واقعیت، بشمارد و بداند که صاحبان هریک از این ادعاها ممکن است بر این باور باشند که «حقیقت» است. ضمن اینکه ممکن است خود چنین باوری نداشته باشند، اما منافعشان ایجاب کند که به ما ثابت کنند این حقیقت است.

شواهد تاریخی نشان می‌دهد هر بازنمایی، تولید و بیان یک حقیقت است. این حقیقت الزاماً معادل با واقعیت نیست. همان‌گونه که تشکیل‌دهندة معنی موجود در مغز مخاطبان نیز نیست.[62] همین فرآیند است که منتهی به پدیده‌ای می‌شود که ساموار از آن به عنوان واقعیت‌های منحصربه‌فرد هرکس یاد کرده و می‌نویسد: «ما با نسبت‌دادن معانی به موارد و رویدادهای اجتماعی که در اطرافمان می‌گذرد، واقعیت‌های اجتماعی منحصربه‌فردمان را می‌سازیم» (1994: 14).

هر گزاره می‌تواند با معرفی نشانگاه آغاز شود. نشانگاه می‌تواند فرد، افراد، رویداد یا پدیده‌ای باشد که گزاره به آن مربوط می‌شود. اگر نشانگاه برای تمام گزاره‌ها ثابت بود، نیازی به ذکر آن نیست. در غیر این صورت، باید پس از ثبت نشانگاه و استفاده از یک علامت مساوی، متن گزاره را در سلول حرفی نرم‌افزار ام. آر. پی نوشت.

باز هم باید یادآوری کرد که اجرای همة این عملیات منتهی به دستیابی به معنی نخواهد شد. چون محدودة استخراج داده‌ها مخاطب نیست، بلکه پیام‌ است. در دانش ارتباطات، گفتن هیس، نشان‌دادن غیرکلامی سکوت، یک مکالمة تلفنی، یک کتاب قطور، یک سریال تلویزیونی و امثال آن، همه پیام محسوب می‌شود. معنی پدیده‌ای است که پیچیدگی‌های خاصی دارد. چنان‌که جولیوس گلد می‌نویسد: «شاید مسئله‌ای گیج‌کننده‌تر و بحث‌انگیز‌تر از «معنیِ معنی» وجود نداشته باشد (گلد، 1384: 790). مهم‌ترین ابهام حاکم بر نظرات ارائه‌دهندگان مبحث بازنمایی، مشخص‌نبودن جایگاه استقرار «معنی» است. این امر از این نظر مهم است که اگر جایگاه معنی را در تولیدات بازنمایی‌شدة زبان و رسانه‌ها بدانیم ـ آن‌گونه که آن‌ها می‌گویند‌ـ متعاقباً باید خود را در مواجهه با قربانیان بی‌شمار بازنمایی‌هایی مجسم کنیم که وظیفه‌مان ارائة تبیین دقیق گلوله‌هایی است که آن‌ها (بازیگران زبان) ساخته و دربارة قربانیان به‌کار گرفته‌اند. اگر چنین تصوری در پژوهشگر باشد، به طور ناخودآگاه، هر شاهدی را که تأیید‌کنندة پیش‌فرض شکل‌گرفته در ذهن اوست ثبت می‌کند و هرچه را نیست، نادیده می‌گیرد. درحالی‌که می‌دانیم در بسیاری از کشورهای درحال‌توسعه این بازنمایی‌ها، نه‌تنها ساختاری منسجم ندارند، بلکه «بازیگران ناشی زبان» کار را به آن‌جا می‌کشانند که عده‌ای بر این عقیده می‌شوند که در روزنامه‌ها، تنها در صفحة ترحیم و تسلیت است که می‌توان واقعیت را دید.[63] درحالی‌که اگر جایگاه معنی را آن‌گونه که ارتباط‌شناسی چون دیوید برلو (1960: 23-24) و رونالد بی آدلر (2009: 69) بر آن تأکید کرده‌اند «فقط در آدم‌ها بدانیم، نه در پیام»، از چنین قیدی رها می‌شویم و دیگر مجاز نخواهیم بود که حاصل بازنمایی‌ها را الزاماً واقعیت یا حقیقت بدانیم. زیرا می‌توان مخاطبانی را مجسم کرد که در معرض عملیات بازنمایی برای معنی‌سازی، حقیقت‌سازی و واقعیت‌سازی قرار گرفته‌اند، اما چون معنی در پیام نیست، اگرچه به تعبیر صاحب‌نظران بازنمایی «معنی» و به تعبیر برلو محتوای پیام[64] یا مفهوم[65] به ذهن آنان سرازیر شده، نتوانسته بر تغییر معنی‌های درون ذهنشان تأثیر بگذارد.

اینکه معنی را چگونه تعریف کنیم، وابسته به آن است که معتقد به کدام‌یک از دو مکتب مطالعات ارتباطی باشیم. جان فیسک می‌گوید در رویکرد نمادشناسی[66] است که معنی مورد توجه قرار می‌گیرد. در این مکتب ارتباط به منزلة تولید و مبادلة معنی نگریسته می‌شود و معنی نیز حاصلی از کنش متقابل پویا[67] میان خواننده و پیام تعریف می‌شود. درحالی‌که در مکتب فراگردی[68] ارتباط به‌عنوان انتقال پیام از طریق رمزگذاری و رمزخوانی مطرح می‌شود که در آن رمزخوانی است که دستیابی به محتوا را فراهم می‌سازد (فیسک، 2006: 145). اما تعریف زیر خاستگاهی از هر دو مکتب دارد. این تعریف می‌گوید معنی حاصلی از جریان شناخت و فراگرد ارتباط است که به صورت ترکیب‌های پروتئینی در مولکول‌های سلول‌های مغز ذخیره می‌شود و محصول فرهنگ فرد و زمینة تاریخی‌ـ اجتماعی[69] جامعة او و احتمالاً تأثیرگرفته از مشخصات ژنتیکی اوست (محسنیان‌راد، 1389: 17). در این تعریف، معنی‌های حاضر در مغز حاصل دو پدیده است: 1) ارتباط[70] و 2) شناخت[71] که اولی از جنس فراگرد[72] با خصلت پویایی، تعاملی[73] و چندسویه‌ای و دومی (شناخت) از جنس جریان،[74] فاقد تعامل و با خصلت یک‌سویه‌ای است. نکتة دوم که مهم‌تر از اولی است آنکه در این تعریف حاصل تولید معنی، پدیده‌ای نشسته در پیام نیست، بلکه نشسته در جای دیگری، یعنی در ذهن یا به عبارت دقیق‌تر در هیپوکامپ مغز مخاطب است. در کتاب ارتباط‌شناسی مثال گفتگوی یک زن و شوهر دربارة نگهداری سگ در منزل، نمونه‌ای از نقش تفاوت معنی در مکالمة دو نفر با زبان یکسان بود. در آن مثال، زن در یک خانوادة روستایی و گوسفنددار پرورش یافته بود که کودکیِ او پُر از خاطره‌های مربوط به سگ گله بود. از آن سو، مرد فارسی‌زبان در خانواده‌ای شهری بزرگ شده بود که کودکی او حاوی خاطراتی از تأکید بر نجس‌بودن سگ و تجسم او سگ‌های ولگرد کوچه‌پس‌کوچه‌های جنوب شهر بود. آن دو وقتی دربارة «سگ» صحبت می‌کردند، اگرچه واژه یا دال مشترک داشتند و مدلول آن‌ها نیز موجود پستاندار شناخته‌شده‌ای بود، «معنی» ِدرون مغز آنان شبیه نبود. بنابراین، وقتی گفته می‌شود ارتباط عبارت است از فراگرد انتقال پیام از سوی فرستنده برای گیرنده، مشروط بر آنکه معنی متجلی‌شده در گیرنده مشابه معنی مورد نظر فرستنده باشد (محسنیان‌راد، 1389: 57)، اشاره به تلاش برای نزدیکی در مشابهت معنی در ارتباطات است.

در بازنمایی نیز فراگرد انتقال پیام روی می‌دهد، با این تفاوت که فرستندگان پیام «بازیگران زبان» هستند و از این توانایی برخوردارند که از طریق ابزارهایی در جهت منافع منابع قدرت عمل کنند؛ نظیر: پُررنگ یا کم‌رنگ‌کردن حضور یک پدیده یا گروه خاص در عرصه‌ای خاص در محتوای پیام، یا نمایش محدود، پایدار و ثابت پدیده یا گروهی خاص به‌شیوه‌ای خاص، یا مشروعیت‌زدایی از پدیده یا گروهی خاص در مقایسة آن‌ با تصور آرمانی و همچنین از طریق به‌کارگیری شیوه‌های کلیشه‌سازی و خلق گزاره‌های پیرامونی که تحت جاذبة گزاره‌های محوری قرار دارند. اما همة این تدابیر تضمین‌کنندة آن نیست که منتهی به تجلی معنی در مخاطبان، مشابه معنی مورد نظر بازیگران مورد بحث، شود. وضعیت نشسته‌ها در آن سوی رسانه‌ها را می‌توان در این تعبیر ویلیام بی‌من دید که می‌گوید: «مصرف‌کنندة پیام، همزمان با دریافت پیام به تفسیر آن در بستر و زمینة چشم‌اندازهای خود و همچنین در ارتباط با پیام خلق‌شده از سوی خالق پیام می‌پردازد. او بر اساس فکر خالق پیام، معنی را به آن پیام منتسب می‌کند. معنی که ساخته‌شدة[75] نمایندة ناقصی[76] است از معنی‌ای که مدنظر خالق پیام بوده است. پیام‌ها در درون محدودیت‌های بیانی ساخته می‌شوند که خالق انتخاب کرده و از آن برای نمایندگی «معنی» استفاده کرده است. تقریباً همیشه، پیام خلق‌شده، حاوی نسبتی ناکامل از چیزی است که خالق پیام می‌خواسته بیان کند. در آن سو نیز تفسیر مصرف‌کنندة پیام لزوماً حامل همة معنی منتسب نیست. بنابراین، ممکن است تفسیر مصرف‌کننده بسیار متفاوت با آن چیزی باشد که خالق پیام مدنظرش بوده است؛ بنابراین، تفسیر مصرف‌کنندگان از پیام و معنی‌ای که به آن منتسب می‌کنند، معنی ناقصی است (بی‌من، 1381: 25).

ساموار (1994: 14)، به جای تجلی معنی، اصطلاح تخصیص‌دادن معنی[77] را به کار گرفته و می‌گوید «ما از تجربیات گذشته‌مان استفاده کرده و معنی را به بقایای رفتاری که مشاهده می‌کنیم، و پیام نیز بخشی از این بقایاست، تخصیص می‌دهیم». او همین امر را دلیل نسبی‌بودن معنی‌ها دانسته است. این تعبیر، همان است که، سی‌سال قبل از ساموار، دیوید برلو گفته بود: ارتباط دربرگیرندة انتقال معنی نیست. معنی چیزی قابل انتقال و منتقل‌شده نیست. فقط پیام است که قابل انتقال است و معنی درون پیام نیست، بلکه درون فرستنده و گیرندة پیام است (برلو، 1960: 175-177). رونالد بی ‌آدلر نیز مشابه این عبارت را در عنوان یکی از مباحث کتاب درک ارتباطات انسانی خود آورده و با تأکید بر اینکه معنی‌ها در مردم هستند نه در واژه‌ها می‌نویسد: «مشکلات ناشی از بی‌توجهی به چنین اصلی زمانی آغاز می‌شود که مردم به اشتباه می‌انگارند دیگران لغات را در همان معنایی که آن‌ها به کار می‌گیرند استفاده می‌کنند». او پس از ارائة مثال‌هایی از فرهنگ امریکایی می‌افزاید: «کلمات معنایی ندارند. این مردم هستند که به آن‌ها معنی می‌دهند و اغلب این کار را از مسیرهای بسیار متفاوتی انجام می‌دهند» (آدلر، 2009: 69).

در آثار میشل فوکو نیز می‌توان شواهدی دربارة نبود معنی در پیام یافت. او به هنگام نفی «سفسطة اکنون‌گرایی» می‌نویسد: «تاریخ‌نگار، الگو یا مفهوم یا نهاد یا احساس یا نمادی را از زمان حال خود می‌گیرد و تقریباً به صورتی ناخودآگاه و نادانسته می‌کوشد نشان دهد که [آن الگو یا مفهوم...] در گذشته نیز معنایی یکسان و معادل معنای امروز داشته است» (دریفوس، 1385: 222). اگرچه این سخن فوکو شاهدی برای نسبی‌بودن معنی است (یا به زبان او نسبی‌بودن سوژه که معادل من اندیشنده، یا ذهنیت و آگاهی و شعور است)، بین نگاه ارتباط‌شناسانی که معنی را در ذهن می‌دانند و نگاه فوکو که اصولاً برای سوژه وجودی فی‌نفسه قائل نیست تفاوت وجود دارد.

هنگامی که محقق بخواهد بازنمایی را، نه از شیوة معمول آن (که روشی کیفی است)، بلکه از روش تحلیل محتوای عمقی (که روشی کمی‌ـ‌کیفی است) انجام دهد، اگر بخواهد تجسمی جز آنچه گفته شد از «معنی» و جایگاه آن و نسبتش با مفهوم، پیام، واقعیت و حقیقت داشته باشد، این گمان وجود دارد که نوع نگاهش به متن و استخراج گزاره‌ها و دستیابی به کلیدواژه‌ها به‌گونه‌ای، حتی ناخودآگاه، سوگیرانه انجام شود. درحالی‌که اگر خارج از چنین قیدی، مراحل استخراج گزاره‌ها و کلیدگزاره‌ها طبق قواعد روش تحلیل محتوای عمقی انجام شود، صرفاً در مسیر اجرای مراحل کار به حدس‌هایی نزدیک می‌شود و عملاً در آخرین مرحله به بازنمایی نهایی و حاصل کار دست می‌یابد. در این مرحله است که می‌تواند بازنمایی به‌دست‌آمده را حقیقتی بداند در کنار حقیقت‌های احتمالی دیگر‌ و آن را انعکاسی از واقعیت بداند، در کنار انعکاس‌های احتمالی دیگر. تصور من این است که این بازنمایی ممکن است در ذهن مخاطبان تولید معنی بکند یا نکند. ممکن است در معنی موجود در ذهن آنان تغییری ایجاد کند یا ایجاد نکند. این‌ها سؤال‌هایی است که دستیابی به پاسخ آن‌ها روش پژوهشی و مسیر دیگری را می‌طلبد.

 

شیوة جمع‌بندی و نتیجه‌گیری در تحلیل محتوای عمقی

در این مرحله، ترکیبی از توصیه‌های ارائه‌شده در منابع روش تحقیق کمّی یا کیفی برای جمع‌بندی و تجزیه و تحلیل نهایی قابل استفاده است. اینکه وزن تبعیت از کدام گروه توصیه‌ها (کمی یا کیفی) بیشتر باشد، تابع ماهیت سؤال تحقیق و در نتیجه کیفیت گزاره‌های تحقیق است که تا چه اندازه ویژگی عینی و تا چه میزان خصلت کیفی دارد؛ اما در مجموع می‌توان گفت برای نگارش گزارش تحلیل محتوای عمقی، مناسب‌ترین شیوه آن است که پژوهشگر نتایج را آن‌گونه ارائه دهد که گویی ابتدا حاصل نگاه چشم غیرمسلح خود را ارائه می‌کند و سپس با استفاده از ضعیف‌ترین درجة بزرگ‌نمایی یک میکروسکوپ فرضی مسیر را ادامه دهد و در هر لحظه که لزوم آن را احساس کند، از بزرگ‌نمایی‌های بیشتر میکروسکوپ بهره‌برداری ‌کند. وقتی در صفحات قبل گفته شد تحلیل‌های آماری باید با جداولی انجام شود که فشردة جدول‌های حاصل از کدگذاری معکوس باشد، پیشنهادی در راستای همان شروع با درجة بزرگ‌نمایی کوچک‌تر بود. زیرا کدهای حاصل از کدگذاری معکوس کاربرد دسته‌بندی متن گزاره‌ها را دارد. با توجه به چنین گرایشی، به طور خلاصه موارد زیر توصیه می‌شود:

محقق کار را با تحلیل آماری ستون جمع فشرده‌ترین جدول آغاز کند. سپس به تحلیل ستون جمع و در انتها تقاطع سطرها و ستون‌ها بپردازد. با تحلیل هر سطر، تمام یا قسمت یا گزیده‌ای از گزاره‌های دسته‌بندی‌شده را به‌عنوان شاهد نتایج کمی ارائه دهد و تحلیل و تفسیر‌های ذهنی خود را که از قیود تحقیقات پوزیتویستی رها است و در چهارچوب روش‌های تفسیر داده‌های تحقیقات کیفی انجام می‌شود مطرح کند. البته در این‌جا نیز موظف است اصول عمومی حاکم بر روش‌های کیفی را رعایت کند. مهم‌ترین این اصول برخورداری روش از چهار قابلیت است: قابلیت ارزیابی،[78] که آن را جایگزین پدیدة عینیت[79] در تحقیقات کمی می‌دانند؛ قابلیت انتقال پذیری؛[80] قابلیت اتکا؛[81] و قابلیت تأییدپذیری[82] (مارشال، 1377: 199)؛ در ادامه می‌تواند تقارن‌های حاصل از تحلیل محتوای عمقی را، که به نوعی نقش «نقطة محوری» در تحلیل گفتمان را دارند، مورد جست‌وجو قرار دهد. با این تفاوت که نه همچون تحلیل گفتمان، به صورت کیفی، بلکه به‌گونه‌ای کمّی، آماری و با تکیه بر حساب و احتمالات نشان دهد.

شیوة عمل در فرمان «د-7-4-1» نرم‌افزار ام. آر. پی آمده است. به این ترتیب که می‌توان ضمن تهیة ماتریس فراوانی و ضرایب همبستگی تقارن مضامین گزاره‌ها، مدل تقارن‌ها را نیز ترسیم کرد. در نمونة زیر، که مربوط به پروژة تحلیل محتوای عمقی سه کتاب مقدس است، دیده می‌شود که مدل از یک مجمع‌الجزایر هجده‌دایره‌ای و یک تقارن دوتایی تشکیل شده است. در این مجموعه چند نقطة محوری وجود دارد که مهم‌ترین آن با پنج اتصال، دایرة 30 (زندگی مطلوب اخروی) است که از دو سو، با دو نقطة محوری دیگر (دوایر 26 و 27) که هر دو مربوط به برخورداری از بهشت است در تقارن است. ضمن آنکه از سه مسیر، به مثلث پُرضریب رضایت خدا + بهشت بدون توصیف + بهشت با همنشین مطلوب (دوایر 15، 27 و 28) اتصال دارد. به همین ترتیب، از یک مسیر به مثلث امنیت و ایمنی + رهایی از افسردگی + سود با توصیف (دوایر 1، 3 و 25) وصل است.

 

 

مدل تقارن پاداش‌ها در قرآن

 

( نقل از پروژة هنجارها در سه کتاب مقدس، پژوهشکدة مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم)

 

خلاصه و جمع‌بندی

«تحلیل محتوای عمقی» به‌عنوان روشی «مختلط»، که خاستگاه و پیشینه‌ای بومی دارد، روشی است که همچون سایر روش‌های مختلط پرسش‌های تحقیق را به دو شکل روایتی و عددی ارائه می‌کند. ارائة روایتی آن، محصول پردازش مجموعه‌ای از «گزاره‌های» استخراجی از متن است و ارائة عددی، محصول عملیات کدگذاری رایج در تحلیل محتوای کلاسیک یا کمی است.

محققی که این روش را با استفاده از نرم‌افزار ام. آر. پی دنبال می‌کند، باید سوای برخورداری از همکارانی که عملیات کمّی‌گرایانة روش تحلیل محتوای کمی و کلاسیک را دنبال می‌کنند، از همکاری افراد ورزیده‌تری نیز استفاده کند که متن را عمیقاً مطالعه کنند و از درون آن بتوانند گزاره‌هایی را استخراج‌ یا صید کنند که حاصل ادراکات آنان از جان کلام مطرح‌شده در متن باشد. به این ترتیب، عنصر متمایزکنندة «تحلیل محتوای عمقی» از تحلیل محتوای کمی و کلاسیک، مجموعه‌ای از داده‌ها از جنس «گزاره» است که همچون داده‌های متغیرهای اسمی، به کمک نرم‌افزار، وارد رایانه می‌شود. این گزاره‌ها نقشی دوگانه دارند. از یک سو، شاهدی برای اثبات دستاوردهای پژوهش هستند و همچون هر واحد اطلاعاتی در تحقیق کیفی، حاصل مشاهده، و همزمان با آن، استنتاج پژوهشگر و دستیاران او محسوب می‌شوند و از سوی دیگر، به  جداولی منتهی می‌شوند که محصول کدگذاری‌ها و اندازه‌گیری‌های رایج در روش تحلیل محتوای کمی است. این‌گونه است که در این روش، محقق به هریک از گزاره‌های استخراجی و هریک از داده‌های کمی همچون قطعة پازلی نگاه می‌کند که در انتها با کنار هم ‌نشستن منطقی آن‌ها تصویری از واقعیت حاصل خواهد شد.

اگر تحلیل محتوای عمقی با تحلیل محتوای کمی تفاوت دارد، با تحلیل محتوای کیفی نیز متفاوت است. زیرا در این روش امکان ارائة عددی گزاره‌ها نیز وجود دارد. پدیده‌ای که به کمک نرم‌افزار ام. آر. پی از طریق روشی به نام «کدگذاری معکوس» انجام می‌شود.

از روش تحلیل محتوای عمقی می‌توان به کشف بازنمایی‌های رسانه‌ها نیز دست یافت. تفاوت این پردازش با روش متداول «بازنمایی» در آن است که محقق باید پرسپکتیوی را انتخاب کند که اگرچه گزاره‌هایی که او و همکارانش از درون ساختار استخراج کرده‌اند، بتواند در بازسازی آن ساختار به کار آید، قطعه‌های مذکور نه واقعیت، نه حقیقت و نه معنی، بلکه صرفاً جزئی از یک ادعا از انعکاس واقعیت همچون هر ادعای دیگری از واقعیت تلقی شود. این پرسپکتیو سبب خواهد شد که محقق روش عمقی، از بخشی از آن مقدار سوگیری که در روش‌های کمی پرهیز از آن بسیار توصیه شده رهایی یابد.


 
استراس، آنسلم و جولیت کوربین (1385) اصول روش تحقیق کیفی، نظریة مبنایی، رویه‌ها و شیوه‌ها، ترجمة بیوک محمدی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
بی‌من، ویلیام (1381) زبان، منزلت و قدرت در ایران، ترجمة رضا ذوقدار مقدم، تهران: نی.
دریفوس، هیوبرت (1385) میشل فوکو، فراسوی ساختارگرایی و هرمنوتیک، ترجمه حسین بشیریه، تهران: نی.
دلاور، علی (1374) روش‌های تحقیق در روان‌شناسی و علوم تربیتی، تهران: دانشگاه پیام‌نور.
سرل، جان. آر (1385) افعال گفتاری، ترجمة محمدعلی عبدالهی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
سیگل، سیدنی (1372) آمار غیر پارامتری برای علوم رفتاری، ترجمه یوسف کریمی، تهران: همشهری.
گلد، جولیوس و ویلیام کولب (1384) فرهنگ علوم اجتماعی، به کوشش محمدجواد زاهدی، ترجمة باقر پرهام و دیگران، تهران: مازیار.
مارشال، کاترین و گرچن ب. راس من (1377) روش تحقیق کیفی، ترجمة علی پارساییان و سیدمحمد اعرابی، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگی.
محسنیان‌راد، مهدی (1389) ارتباط‌شناسی: میان فردی، گروهی و جمعی، تهران: سروش.
مهدی‌زاده، سیدمحمد (1387) رسانه‌ها و بازنمایی، تهران: دفتر مطالعات و توسعه رسانه‌ها.
Adler, Ronald B. and George Rodman (2009) Understanding Human Communication, New York: Oxford.
Alberg, Toril & Anders Jenssen (2007) “Gender in Political Candidates", Nordicom  Review, 28: 17-32.
Berlo, David K. (1960) The Process of Communication: An Introduction to Theory and Practice, Washington: Holt Rinehart Winston.
Bloor, Michael and Fiona Wood (2006) Keywords in Qualitative Methods: A Vocabulary of Research Concepts, London: Sage.
Budd, Richard W. Budd, Robert K. Thorp and Lewis Donohew (1967) Content Analysis Communications, New York: Collier – Macmillan.
Christensen, L. B. and B. Johnson (2004) Educational Research: Qualitative, Quantitative and Mixed Approaches, 2ndedition, Newbury Park, CA: Sage.
Denzin, Norman K. and YvonnaS. Lincoln (1994) Handbook of Qualitative Resarch, London: Sage
Esterberg, Kristin  G. (2002) Qualitative Methods in Social Research, Boston: McGraw-Hill
Fiske, John(2006) Introduction To Communication Studies. 2nd ed, New York: Rutledge.
Hall, Stuart (2003) Representation: Cultural, Representations and Signifying Practices, London: Sage Publications.
Holliday, Adrian (2002) Doing and Writing Qualitative Research, London: Sage.
Jowett, Garth. S & Victoria O’Donnell (2000) Propaganda and Persuasion, London: Sage. 
Jowett, Garth.S.& Victoria O’Donnell(2002) Propaganda and Persuasion, London: Sage 
Laclau,E. & Mouffe C. H. (1985) Hegemony and Social Strategy: Towards a Radical Democratic Politics, London: Verso.
Longer, Roy(1998) The Concept of  Disscourse in Analysis of Complex Communication Events,  ttp://openarchive.cbs.dk.
Samovar, Lary, A. Richard and E. Porter (1994) Intercultural Communication: A Reader, 7 th Edition, Belmont, California: Wadsworth.
Tashakkori, A. &C. Teddile (eds.) (2003) Handbook of Mixed Methods in Social and Behavioral Research, Thousand Oaks, CA: Sage.
Tashakkori, A. &J. W. Creswell (2007) “The New Era of Mixed Methods”, Journal of Mixed MethodsResearch, 1 (1): 3-7.
Teddlie, Charles and Abbas Tashakkori (2009) Foundations of Mixed Research: Integrating Quantitative and Qualitative Approaches in The Social and Behavioral Sciences, London: Sage.
Wood, Leslie (2002) “An Overview of Three Different Approaches to The Interpretation of Qualitative Data, Part 1: Theoretical Illustration”, Nurse Researcher, 10 (1): 43-51.