نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 دانشیار و عضو هیئت علمی گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران
2 کارشناسی ارشد پژوهش علوم اجتماعی دانشگاه تهران
چکیده
جنبههای هستیشناسانه، معرفتشناسانه، روششناسانه و روشی چهار جنبه از پژوهش و فهم هستند که از اهمیت خاصی برخوردارند و همگی بههم وابستهاند. در ادبیات پژوهش جداسازی هستیشناسی و معرفتشناسی، از لحاظ مفهومی، با مسئلة خاصی روبهرو است. اصطلاح روششناسی نیز با بیدقتی مورد استفاده قرار میگیرد و پژوهشگران روشهای پژوهش را بهکار میگیرند بیآنکه اطلاعی از مفروضات هستیشناختی و معرفتشناختی مورد قبول خود داشته باشند. همة این مسائل بر نیاز به شفافسازی روشها، روششناسیها، معرفتشناسیها و هستیشناسیها تأکید میکند. این پژوهش مبتنی بر رویکردی نظری است. در جریان گردآوری دادهها این چهار جنبه مفهومسازی و ترکیب شده است. با مراجعه به ادبیات وسیع در این حوزه سعی شده اهمیت و ارتباط این جنبهها با یکدیگر در پژوهشهای کیفی مشخص گردد. یافتهها نشان میدهد که روششناسی و روش بههیچوجه جدا از موقعیتهای هستیشناختی و معرفتشناختی انتخاب نمیشوند. موقعیتهای متفاوت هستیشناسی و معرفتشناسی، روششناسی و روشهای متفاوتی را تولید میکند که نهایتاً منجر به دانش دربارة جهان اجتماعی میگردد.
کلیدواژهها
مقدمه
هدف پژوهش علوم اجتماعی فهم جهان اجتماعی است. دانشمندان علوم اجتماعی به منظور تولید دانش دربارة جهان اجتماعی مکاتب فلسفی و پارادایمهای[1] متفاوتی را مورد توجه قرار میدهند. تاکنون تقسیمبندیهای مختلفی از این پارادایمها ارائه شده است. برخی دانشمندان اجتماعی بر دو پارادایم اثباتگرایی و طبیعتگرایی تأکید دارند. برخی دیگر از اثباتگرایی، واقعگرایی و انتقادی یاد میکنند. دیگران بر اثباتگرایی، تفسیرگرایی و عقلگرایی انتقادی و غیره تأکید میورزند. در عین حال، میتوان اثباتگرایی، واقعگرایی و تفسیرگرایی را از اصلیترین پارادایمهای پژوهش در حوزة علوم اجتماعی به شمار آورد. این پارادایمها منابع[2] مفروضات هستیشناختی، معرفتشناختی و نیز ایدههای نظری پژوهشهای اجتماعیاند (بلیکی، 2009: 96).
پژوهشهای کمّی و کیفی، چنانکه میدانیم، دو نوع اصلی از رویکردهای پژوهش در علوم اجتماعیاند و دانشمندان علوم اجتماعی با توسل به آنان سعی میکنند دانشی صحیح و واقعی، و نه دانشی مبتنی بر عقیده، را خلق و تا حد امکان از تورشهای شخصی پرهیز کنند. بحث دربارة ماهیت پژوهش کیفی بحثی زنده و مبتنی بر جنبههای فلسفی هستیشناسی و معرفتشناسی است. باوجود این، این سؤال مطرح است که چرا هستیشناسی و معرفتشناسی در قالب طرح یا برنامهای که در حوزة پژوهش کیفی بسط یافته باشد در نظر گرفته نمیشود. غالباً موضوعات هستیشناختی و معرفتشناختی تمایل به ادغام و پیوند با یکدیگر دارند. اصطلاحشناسی هستیشناسی و معرفتشناسی نشان میدهد که صحبت از برساخت معنا سخن به میان آوردن از برساخت واقعیت معنادار بوده است. بدین دلیل در ادبیات پژوهش جداسازی هستیشناسی و معرفتشناسی از لحاظ مفهومی با مسئلة خاصی روبهرو است (کراتی، 1998: 11). مهمتر اینکه گرچه بسیاری از دانشمندان با اصل ادغام و پیوند بین هستیشناسی و معرفتشناسی مخالفاند، برخی از پژوهشگران بر ضرورت ادغام و پیوند بین هستیشناسی و معرفتشناسی تأکید میکنند. هستیشناسی میتواند مفهوم بسیار دشواری باشد؛ زیرا ماهیت و جوهر واقعیات اجتماعی بسیار مبنایی و آشکار به نظر میرسد و دشوار است که ببینیم چه «واقعیاتی» برای مفهومسازی وجود دارد. بهویژه، فهم این ایده که دارا بودن دیدگاه یا وضعیتی هستیشناختی امکانپذیر است، میتواند کاملاً دشوار باشد، چراکه ممکن است گونههای متفاوتی از ماهیت و جوهر واقعیات اجتماعی وجود داشته باشد. گونههایی که ممکن است از لحاظ منطقی با یکدیگر در رقابت باشند (ماسون، 2002: 15-8). در ادبیات پژوهش اصطلاح روششناسی با بیدقتی مورد استفاده قرار میگیرد. برای مثال، نویسندگان مختلف به نظریههای رسمی، مکاتب فکری یا جنبشهایی مانند کنش متقابل نمادین یا فمینیسم، نظامهای فکری کل مانند انسانشناسی، یا روشهایی مانند گروههای کانونی یا مشاهده به مثابة «روششناسیها» اشاره میکنند. علاوه بر این، مسائل روششناختی بسیاری را نیز میتوان مشاهده کرد. یکی از این مسائل، اصولگرایی[3] روششناختی است: اصرار بر اینکه یک روششناسی ویژه به طریقی روششناسی حقیقی پژوهش کیفی است و هرگز نباید تغییر داده شود یا با عناصر سایر روششناسیها ترکیب شود (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). بسیاری از پژوهشگران روشهای پژوهش را بهکار میگیرند بیآنکه اطلاع کامل و دقیقی از مفروضات هستیشناختی و معرفتشناختی مورد قبول خود داشته باشند. انتخاب هریک از این روشها وابسته به این است که پژوهشگر چه مفروضات هستیشناختی و معرفتشناختیای دارد. برای مثال، پژوهشگری که به فهم متن اجتماعی علاقهمند است، ممکن است از مشاهده همراه با مشارکت بهره جوید. اما پژوهشگری که به دنبال همبستگیها و تعمیمهای آماری است، ممکن است از پیمایش استفاده کند.
همة این مسائل بر نیاز به شفافسازی روشها، روششناسیها، معرفتشناسیها و هستیشناسیها تأکید میکنند. اگرچه غالباً درک و فهم مفاهیم هستیشناسی و معرفتشناسی دشوار به نظر میرسد، بسیار مهم و ضروری است که پژوهشگران دربارة این مفاهیم بیندیشند زیراکه هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش مفاهیمی بنیادیناند. در پژوهشی که کارتر و لیتل (2007) انجام دادهاند، به برخی از این مسائل پرداخته شده است؛ با وجود این، پژوهشهای انجامشده در این چهار حوزه کافی نیستند و اگرچه این امر ممکن است تا حدی به دلیل محدودیتهای نشر باشد، پرداختن به این مفاهیم مهم ضروری است.
مباحث هستیشناسی و معرفتشناسی فلسفی اندکی فراتر از طرح کلی و هدف این مقاله است. در این مقاله با کاوش در ادبیاتی که عناصر هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش در پژوهش کیفی را مهم جلوه میدهد به مفهومسازی، ترکیب و کاربرد متمایز مربوط به هریک و روابط متقابلشان پرداخته میشود. از این رو، هدف این مقاله ایجاد شیوههایی از تفکر است که پژوهشگران را راهنمایی و کمک میکند تا انتخابهای صحیحی داشته باشند. این موضوعات را با ذکر مثالی توضیح خواهیم داد.
تعاریف عناصر بنیادین
در ادبیات پژوهش هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش به شیوههای متفاوتی تعریف میشوند.
هستیشناسی عبارت است از «نظریهای عام دربارة اینکه چه نوع چیزهایی یا جوهرههایی در جهان وجود دارند» و اشاره به گسترهای از هستیها و روابطی است که درون حوزهای خاص از معرفت و تخصص علمی پذیرفته میشود (بنتون و کرایب، 1384: 23-21). هستیشناسی پژوهشعبارت است از «مفروضات رویکرد خاصی از پژوهش اجتماعی دربارة ماهیت واقعیت اجتماعی» (بلیکی، 1993: 6) و «نظریة موجودیتهای اجتماعی و هرآنچه به منظور پژوهش وجود دارند» (والیمن، 2006: 15). هستیشناسی پژوهش، بازتاب «نگرش پژوهشگر دربارة سرشت جهان» (مارش و فورلانگ، 1387: 64-32) و «نگرش پژوهشگر دربارة آنچه جهان اجتماعی را میسازد و چگونگی مطالعة آن» است (باربور، 2007: 20). بهطور خلاصه، هستیشناسی پژوهش توجیه راهبرد خاصی از پژوهش اجتماعی دربارة ماهیت واقعیت اجتماعی است.
معرفتشناسی عبارت است از «مطالعة اینکه چگونه و چه چیزی را میتوان شناخت» (والیمن، 2006: 14) و «مطالعة ماهیت معرفت و توجیه» (شوانت، 2001: 71). معرفتشناسی میتواند به مثابة توجیه معرفت در نظر گرفته شود. به طور خلاصه، معرفتشناسی پژوهش به مفروضاتی دربارة چگونگی شناخت هرچه وجود آن پذیرفته شده است، اطلاق میشود.
روششناسی عبارت است از «نظریه و تحلیل دربارة نحوة اجرای پژوهش» (هاردینگ، 1987: 2)، «تحلیل مفروضات، اصول و روشهای اجرا در رویکردی خاص به پژوهش» (شوانت، 2001: 161)، یا آنگونه که کاپلان (1964) تعریف میکند، «مطالعة ـ توصیف، تعریف و توجیه ـ روشها و نه خود روشها» (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). بهطور خلاصه، روششناسی مطالعة روشها (میلز، 1382: 69) و توجیهکنندة روشهای پژوهش است.
روشها عبارتاند از «تکنیکهایی برای گردآوری شواهد و مدارک» (هاردینگ، 1987: 2) یا «روشهای اجرا، ابزارها و تکنیکها»ی پژوهش (شوانت، 2001: 158). روشهای پژوهش «واسط و پیامد عمل پژوهش»[4]اند (سایر، 1385: 4). به طور خلاصه، روشها به مثابة عمل یا اجرای پژوهش در نظر گرفته میشوند.
بهعبارت سادهتر، روششناسی توجیهکنندة روشی است که دادهها را گردآوری و تحلیل
میکند. معرفت محصول دادهها و تحلیل دادهها است. معرفتشناسی جرح و تعدیلکنندة روششناسی است و معرفت حاصل را توجیه میکند. هستیشناسی به نوبة خود راهبردهای پژوهش را توجیه میکند. در شکل 1 رابطة بین هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش نشان داده شده است.
گسترة هستیشناسی پژوهش
هر حوزة معرفت، هستیشناسی خاص خود را برای طبقهبندی و توصیف انواع چیزها و روابط یا فرآیندهایی دارد که آن حوزة معرفت با آنها سروکار دارد و همین انواع چیزها است که هستیشناسی در پی شناساندن آنها است (بنتون و کرایب، 1384: 23). پرسش کلیدی هستیشناسی این است که آیا جهانی واقعی که مستقل از شناخت ما از آن باشد، در بیرون هست؟ برای مثال، آیا تفاوتهای ذاتیای که در همة زمانها و هر زمینهای برقرار باشند، بین جنسیتها، طبقات و نژادها وجود دارند؟ (مارش و فورلانگ، 1387: 64-32). پرسشهای هستیشناختی پرسشهایی دربارة ماهیت واقعیتاند (برونر، 1990: 100). این پرسشها هم دربارة واقعیت فیزیکی (مانند دستهای کاغذ یا مانیتور کامپیوتری که در حال حاضر دارید از روی آن میخوانید) و هم دربارة واقعیت اجتماعی (مانند سازمانی که شما را استخدام میکند) است. در پژوهش علوم اجتماعی مفروضات هستیشناختی عبارتاند از هستیشناسی واقعگرایانة کمژرفا،[5] هستیشناسی واقعگرایانة مفهومی، هستیشناسی واقعگرایانة محتاط،[6] هستیشناسی واقعگرایانة ژرفایی،[7] هستیشناسی واقعگرایانة دقیق،[8] هستیشناسی ایدهآلیستی (بلیکی، 2009: 81) و هستیشناسی فراواقعگرایانه[9].
مفروضات هستیشناختی پژوهش کیفی عبارتاند از هستیشناسی واقعگرایانة محتاط، هستیشناسی واقعگرایانة ژرفایی، هستیشناسی واقعگرایانة دقیق، هستیشناسی ایدهآلیستی و هستیشناسی فراواقعگرایانه. بنابر هستیشناسی واقعگرایانة محتاط، واقعیت[10] وجود مستقلی دارد. با وجود این، به دلیل نقص در حواس انسان و امر واقع[11]، عمل مشاهده فرآیندی تفسیری است و نمیتواند به طور مستقیم و دقیق مشاهده شود، بایستی نگرشی انتقادی و محتاطانه اتخاذ شود. مطابق هستیشناسی واقعگرایانة ژرفایی واقعیت مشتمل بر سه حوزهای است که بر اساس آنچه میتواند مشاهده شود (حوزة تجربی)، آنچه مستقل از پژوهشگر وجود دارد (حوزة بالفعل[12]) و حوزة پاییندست ساختارها و سازوکارهایی که ممکن است بهآسانی مشاهده نشود (حوزة واقعی[13]) ردهبندی میشود. بنابراین، واقعیت قشربندی میشود و عمق هستیشناختی دارد. ساختارهای اجتماعی برخلاف ساختارهای طبیعی دوام کمتری دارند و مستقل از فعالیتهایی که بر آنها اثر میگذارند یا مفاهیم کنشگران اجتماعی وجود ندارد. بر اساس هستیشناسی واقعگرایانة دقیق، واقعیتی مستقل و قابل شناخت وجود دارد که مستقل از دانشمندان اجتماعی است. مفروضات فرهنگی از دسترسی مستقیم به این جهان جلوگیری میکنند. تمامیمعرفت مبتنی بر مفروضات و اهداف است و بنابراین برساختی انسانی است و حتمی نیست. براساس هستیشناسی ایدهآلیستی، واقعیت دربرگیرندة تفسیرهایی است که مخلوق ذهن انسانیاند. واقعیت اجتماعی ترکیبی از تفسیرهای مشترکی است که کنشگران اجتماعی در زندگیهای روزمرهشان تولید و بازتولید میکنند. هستیشناسیهای ایدهآلیستی اشکال متنوعی دارد: الف) واقعیتی وجود دارد که مستقل از واقعیتهایی است که به طور اجتماعی برساخت میشوند؛ ب) واقعیت بیرونی، محدودکننده یا فراهمکنندة فرصتها برای واقعیتی است که فعالیتها را برساخت میکند؛ ج) برساختهای واقعیت به مثابة دیدگاههای متفاوت (چندگانه) دربارة جهانی بیرونی تلقی میشوند (بلیکی، 2009: 94-93). براساس هستیشناسی فراواقعگرایانه،هیچ واقعیت «حقیقی» وجود ندارد. عصر ما عصر شبیهسازی است.واقعیت شبیهسازیشده معادل امر واقع و بازتولید آن نیست، بلکه تکوین امر واقع بهوسیلة الگوی آن است. واقعیت شبیهسازیشده جلوهای از واقعیت نیست و اصل واقعیت همچنان دستنخورده باقی است.
گسترة معرفتشناسی پژوهش
معرفتشناسی نظریة معرفت و ادراک[14] در علم است (فلیک، 2009: 468). معرفتشناسی روشن میکند که در هر نظام فکری چه چیزی معرفت قابل قبول به شمار میآید. معرفتشناسی روشن میسازد که چگونه میتوان دربارة یافتههای پژوهش داوری کرد؛ به عبارت دیگر، روشن میکند که چه چیزی سبب میشود یافتههای یک پژوهش نسبت به یافتههای پژوهش دیگر در همان زمینه مناسبتر باشد. معرفتشناسی این موضوع را مطرح میکند که برای آنکه چیزی دانشی موجه به حساب آید، در چه آزمونهایی باید موفق شود و چه طبقهبندیای از موضوعها را
میتوان شناخت. موضوعات معرفتشناختی «موضوعاتی دربارة نظریة مناسب معرفت یا استراتژی توجیهکننده»اند. (هاردینگ، 1987: 2). موزر (2002) معتقد است برخی فیلسوفان، معرفتشناسان خاصیاند که مؤلفهها، منابع و حدود معرفت را مطالعه کردهاند و در پی توجیه معرفتاند. به زعم کیشر (2002)، فیلسوفان علم ماهیت معرفت عملی و شیوههایی را مطالعه میکنند که از آن طریق باورهای پژوهشگران شکل میگیرد و حفظ میشود(کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). معرفتشناسی در پی این سؤال است که چه رابطهای بین شناسنده یا پژوهشگر و موضوع شناسایی[15] وجود دارد (دنزین و لینکلن، 2008: 33). در پژوهش علوم اجتماعی مفروضات معرفتشناختی عبارتاند از تجربهگرایی،[16] عقلگرایی، برساختگرایی، قراردادگرایی،[17] ابطالگرایی[18] و نورئالیسم.
مفروضات معرفتشناختی پژوهش کیفی عبارتاند از برساختگرایی و قراردادگرایی. بنابر ساختگرایی معرفت روزمره حاصل مردمی است که درکی از برخوردهایشان با جهان فیزیکی و سایر مردم دارند و معرفت علمی اجتماعی، حاصل کاردانشمندان اجتماعیای است که این معرفت روزمره را به زبان فنی بازتفسیر میکنند. زیرا این احتمال وجود ندارد که انسانهای جایزالخطا جهان بیرونی را از طریق مفاهیم، نظریهها، معرفت پیشین و تجارب گذشته مشاهده کنند و کشفیاتی حقیقی دربارة جهان داشته باشند. همة کاوشهای اجتماعی دیدگاه پژوهشگر را منعکس میکنند و همة مشاهدات مبتنی بر نظریهاند. بنابراین، برای اثبات اینکه معرفت
میتواند حقیقت تلقی شود یا نه، هیچ معیار دائم و ثابتی وجود ندارد. بنابر قراردادگرایی، نظریههای علمی بهواسطة دانشمندان، بهعنوان ابزارهایی مناسب جهت سروکار داشتن با جهان، خلق میشوند. نظریهها واقعیت را توصیف نمیکنند، بلکه آنچه را از طریق دانشمند به منظور واقعیشدن در نظر گرفته میشود تعیین میکنند. تصمیم دربارة اینکه چه نظریههایی خوباند یا کدامیک از دو نظریة رقیب بهتر از دیگری است، موضوع قضاوت است نه دلیل[19] آن (بلیکی، 2009: 95).
گسترة روششناسی پژوهش
روششناسی اشاره به اصول و ایدههایی دارد که پژوهشگران براساس آن، روشهایشان را پایهریزی میکنند. روششناسی دربرگیرندة این است که چگونه ساختار کلی نظریه در رشتههای علمی خاص کاربرد پیدا میکند. برای مثال، چگونه کارکردگرایی یا اقتصاد سیاسی مارکسیستی یا پدیدارشناسی در حوزههای پژوهشی خاصی بهکار برده میشود (هاردینگ، 1987: 3-2).
کاپلان (1964) در کتاب خود با عنوان اجرای پژوهش[20] بر تنشی مهم بین آنچه واقعاً در پژوهش انجام میگیرد و شیوة گفتگوی ما دربارة آنچه انجام میگیرد، تأکید کرد. او از اصطلاح منطق کاربردی[21] استفاده کرد تا به منطقی که پژوهشگر برای تولید معرفت بهکار میگیرد، اشاره کند و اصطلاح «منطق بازسازی شده»[22] را بهکار میبرد تا به تلاش در زمینة صورتبندی، مفصلبندی، تحلیل یا ارزیابی منطق کاربردی اشاره کند. «منطق بازسازی شده» بر مبنای منطق کاربردی است و میتواند بر آن تأثیر بگذارد و نیز منطق کاربردی را ایدهآل سازد. مفهوم منطق بازسازی شده، تحلیل، ارزیابی و ایدهآلسازی ما از فرآیند پژوهش کیفی است و برای درک روششناسی نیز از اهمیت ویژهای برخوردار است. کاپلان در کنار سایر نویسندگان روششناسی را «مطالعة ـ توصیف، تبیین و توجیه ـ روشها و نه خود روشها» تعریف کرد. در اینجا هدف از روششناسی عبارت است از:
کاپلان در کنار سایر نویسندگان روششناسی را به عنوان «مطالعة – توصیف، تبیین و توجیه – روشها و نه خود روشها» تعریف کرد. در اینجا، هدف از روششناسی عبارت است از:
توصیف و تحلیل ... روشها، با روشن ساختن محدودیتها و منابعشان، و توضیح دادن پیشفرضها و نتایج ... به ما کمک میکنند تا بفهمیم، و محصولات پژوهش علمی نبوده بلکه خود فرایند هستند. (کاپلان، 1964: 23).
بنابراین، روششناس کسی است که بیرون از روشها قرار دارد و توصیف، تبیین، توجیه و ارزیابی میکند و کمک میکند ما آنها را بهتر درک کنیم. پژوهشگران میتوانند بهعنوان روششناس عمل کنند. نظریهپردازان نظامهای فکری مختلف نیز میتوانند بهعنوان روششناسان ناظر عمل کنند (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). روششناس با درنظرگرفتن مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی خود و بر اساس یا به تناسب نظریههایی که در حوزة یک علم پذیرفته است، روش خاصی را شناسایی و توصیه میکند (سایر، 1385: مقدمه، پارسانیا: بیست و یک).
طی چند دهة گذشته، روششناسان مجموعهای از منطقهای بازسازی شده را جهت پژوهش کیفی مفصلبندی کردهاند. این روششناسیهای پژوهش کیفی که به منظور توجیه روش بهکار میروند عبارتاند از: پدیدارشناسی، نظریة بنیادی، روششناسی زندگینامهای، شهادتنامهها[23] (بیورلی، 2000)، روایت و تاریخ زندگی، قومنگاری، اقدام پژوهشی و مطالعة موردی. سایر نویسندگان برای اشاره به این روششناسیهای کیفی از اصطلاحات مختلفی استفاده کردهاند. برای مثال، کرسول (1999) از اصطلاح سنتهای پژوهش استفاده کرده است. دنزین و لینکلن (2008) اصطلاح راهبردهای پژوهش را بهکار بردهاند. این منطقهای بازسازی شده مبتنی بر پژوهش کیفی کاربردیاند، اما میتوانند بر آن نیز تأثیر بگذارند. در واقع، ما اینگونه استدلال میکنیم که پژوهشگران میتوانند به شیوههای خاصی از راهنماییهای این روششناسیها بهره ببرند. با وجود این، مهم است که تشخیص دهیم این منطقهای بازسازی شده ایدهآلسازیهاییاند که همیشه تا حدی از منطق کاربردی گوناگون پژوهشگران مجزا خواهند شد (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316).
بیشتر روششناسیهایی که در بالا ذکر شد دیدگاههایی دربارة روشاند، اما همة آنها راهبردهایی کلی جهت صورتبندی، مفصلبندی، تحلیل و ارزیابی روشها برای پژوهشگر فراهم میکنند.
گسترة روش پژوهش
روش یک موضوع عملی است (سایر، 1385: 4). روشهای پژوهش فعالیتهای عملی پژوهشاند: نمونهگیری، جمعآوری دادهها، مدیریت دادهها، تحلیل دادهها و ارائة گزارش (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). پژوهش کیفی به شیوة هدفمند به نمونهگیری میپردازد. یعنی نمونهها به منظور استفاده در هدفی پژوهشی انتخاب میشوند نه اینکه از لحاظ آماری معرف جمعیت باشند. روشهای نمونهگیری هدفمند شامل نمونهگیری نظری، نمونهگیری با حداکثر تنوع و نمونهگیری مبتنی بر زمان یا مکان است. روشهای جمعآوری دادههای کیفی شامل مشاهده، مصاحبه، گروههای کانونی، جمعآوری متون موجود (از قبیل ضبط و ثبت سازمانی)، استخراج دادهها از متون مختلف (از قبیل دفتر یادداشتهای مشارکتکنندگان) و خلق یا جمعآوری تصاویر (از قبیل عکسها و ویدیو) است. جمعآوری دادهها شامل روشهای تسهیلیافتة اینترنتی (از قبیل مصاحبة ایمیلی یا دعوت از مشارکتکنندگان جهت ایجاد وبلاگها) است. روشهای مدیریت اطلاعات شامل ضبط و ثبت، مکتوب کردن اظهارات و بررسی آنها و استفاده از نرمافزار کامپیوتری جهت تجزیه و تحلیل دادهها است. روشهای تجزیه و تحلیل دادهها عبارتاند از مقایسة مستمر، یادداشت برداری[24] و نظریهسازی (چارمز، 2006؛ گلیسر و استراوس، 1967)، تکنیکهای تحلیل روایت (کورتازی، 1993؛ لایبلیخ و دیگران، 1998)، تحلیل گفتمان سیاسی (فرکلاف، 1388)، تحلیل زبانشناسی خرد (فرکلاف، 1992؛ گی، 2005)، تحلیل ژانر (کنوبلاخ و لاکمن، 2004)، تحلیل مکالمه (ساکس، 1974؛ تنهاو، 1999)، تحلیل پدیدارشناسی توصیفی (کلاییزی، 1978) و هرمنوتیک (بنر، 1994؛ وان مانن، 1998). ریچاردسون (2000) بر این عقیده است که در پژوهش کیفی نوشتن و ارائة گزارش بخش مهمی از فرآیند تحلیلی محسوب میشود و تفکر پژوهشگر و تفسیر از این طریق فرآیند نوشتن را توسعه میدهد (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). ارائة گزارش در تحقیق کیفی میتواند شامل مقالاتی در ادبیات مرورشدة همگنان،[25] ارائة کنفرانس، اجرا و نوشتة خلاقانه و بدیع باشد.
نقش هستیشناسی در پژوهش کیفی
همچنانکه پیشتر اشاره شد، روششناسیها فراهمکنندة راهبردهایی کلی جهت صورتبندی، مفصلبندی، تحلیل و ارزیابی روشها هستند. این راهبردهای پژوهش مستلزم مفروضات هستیشناختیاند (بلیکی، 2009: 7) و بهواسطة نوع پاسخ انسان به سؤالات هستیشناختی تعیین میشوند. همانگونه که در شکل 2 نشان داده شده، راهبردهای پژوهش از لحاظ مفروضات هستیشناختی متفاوتاند. هستیشناسی واقعگرایانة محتاط، ژرفایی یا دقیق در انتخاب راهبرد پژوهشی استقرایی نقش دارد. هستیشناسی واقعگرایانة دقیق یا ایدهآلیستی و فراواقعگرایانه در انتخاب راهبرد پژوهشی استفهامی[26] نقش دارد (بلیکی، 2009: 108-95). در فرآیند پژوهش، مفروضات هستیشناختی بر انتخاب هریک از راهبردهای پژوهش تأثیر میگذارند؛ بهطوری که هریک از راهبردهای پژوهش مستلزم نقش خاص مفروضات هستیشناختی است. هستیشناسی راهبرد پژوهش را توجیه میکند.
براساس هستیشناسی پژوهش کیفی، انسانها خود ساختارهای واقعیت را فرمولبندی میکنند، گرچه به فرد پژوهشگر نیز مربوط میشود (والیمن، 2006: 16). کامستوک (1982) واقعیت انسانی- اجتماعی را مشتمل بر اعمال، فعالیتها، گفتارها، نمادها و ساختارهایی میداند که به صورت تاریخی و در متن جامعه با مشارکت انسانها ساخته و پرداخته میشود (پاکسرشت، 1384: 40-9). واقعیت اجتماعی بهمثابة تولید فرآیندهایی تلقی میشود که از آن طریق کنشگران اجتماعی معانی کنشها و موقعیتها را با یکدیگر به بحث میگذارند (کراتی، 1998: 11). واقعیت اجتماعی محصول تغییر دائمی فهم است (والیمن، 2006: 37).
هستیشناسی ایدهآلیستی یکی از منابع تعیینکننده در راهبرد استفهامی است. براساس هستیشناسی ایدهآلیستی، واقعیت اجتماعی ترکیبی از تفسیرهای مشترکی است که کنشگران اجتماعی در زندگیروزمرهشان تولید و بازتولید میکنند. هستیشناسی پژوهش کیفی در علوم اجتماعی مستلزم کاربرد منطق متفاوتی از سؤالات در مقایسه با سایر پژوهشها است. راهبرد استقرایی به سؤالات «چگونه» پاسخ میدهد. راهبرد استفهامی به سؤالات «چگونه» و «چرا» پاسخ میدهد (بلیکی، 2009: 111-93). پاسخ به سؤالات «چرا» مبتنی بر دلیلها است نه علتها.
مفروضات هستیشناختی از همة نظریههای اجتماعی و جایگاههای روششناختی حمایت و پشتیبانی میکنند. آنها دربارة آنچه در حوزة علایقشان وجود دارد ادعاهای متفاوتی دارند. در شکل 3 رابطة میان هستیشناسی و هریک از راهبردها و سؤالات پژوهش کیفی نشان داده شده است.
نقش معرفتشناسی در پژوهش کیفی
اساساً نقش معرفتشناسی در پژوهش کیفی نظری است: معرفتشناسی مربوط به نظریههای معرفت است. معرفتشناسی گریزناپذیر است. پژوهشگر بازاندیش فعالانه نظریة معرفت را
میپذیرد. اما پژوهشگری که ناتوان از بازاندیشی است، تلویحاً نظریة معرفت را میپذیرد (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). معرفتشناسی و نظریههای رسمی معرفت متقابلاً یکدیگر را تقویت و تشویق میکنند.
معرفتشناسی بر اجرای روش تأثیر میگذارد. همانگونه که در شکل 4 نشان داده شده است، معرفتشناسی سه تأثیر عمده بر روش پژوهش دارد؛ روش از طریق این شاهراهها باعث ظهور معرفتشناسی میشود. نخست، معرفتشناسی بر رابطة بین پژوهشگر و مشارکتکننده تأثیر میگذارد. معرفتشناسی عمیقاً مفهومسازی پژوهشگر از مشارکتکننده را در جمعآوری و تجزیه و تحلیل دادهها شکل میدهد. دوم، معرفتشناسی بر شیوهای که از آن طریق کیفیت روشها نشان داده میشود تأثیر میگذارد. معرفتشناسی در ارزیابی کیفیت استاندارد دادهها و تجزیه و تحلیل آنها نقش اساسی دارد (آنجن، 2000: 395-378). بسیاری از کشمکشها بر سر کیفیت در پژوهش کیفی تا اندازهای کشمکشهای معرفتشناختی را پنهان میسازند. کیفیت دادهها اساسیتر از جایگاه معرفتی است، با وجود این، در بسیاری از موضوعات کیفی دیگر احتمال دارد که کیفیت دادهها متفاوت باشد (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). سوم، معرفتشناسی، بهواسطة تأثیر بر صورتها، برداشتها و بازنماییها، تعیین میکند که چگونه پژوهشگر با مخاطب خود و مفهومسازی نقش مخاطب، تحلیلگر و مشارکتکننده در پژوهش ارتباط برقرار میکند (مانتزوکاس، 2004: 1007-994).
معرفتشناسی وابسته به ارزش است؛ بدان معنا که بنابر ارزشها انجام میشود. بنابراین، معرفتشناسی دارای وزنی مطابق با اصول اخلاقی پژوهش است. ارزششناسی به دو طریق به معرفتشناسی مربوط است: ارزششناسی خود در درون معرفتشناسی است و در زمینة فرهنگیآن معرفتشناسی موضوعیت پیدا میکند. معرفتشناسی دربرگیرندة ارزشهایی است که خود در آن ارزشها هنجارمند است. معرفتشناسی مبنایی برای توضیح درستی و نادرستی، قابلیت یا عدم قابلیت پذیرش انواع معرفت و منابع توجیه معرفت است. همچنین، معرفتشناسی از طریق ارزششناسیای محصور شده است که در آن ارزششناسی معرفتی که از طریق یک پروژه ایجاد میشود در ارتباط با ارزشهای فرهنگی گستردهتر مورد بحث قرار گرفته و ارزیابی و توجیه خواهد شد. پژوهشگر بایستی معرفت تولیدشده را ارزیابی و ارزشهای مشارکتکنندگان را با ارزشهای خود و فرهنگ گستردهتر مقایسه کند (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316).
معرفتشناسی بر انتخاب روششناسیها نیز تأثیر میگذارد. علاوه بر این، معرفتشناسی و رشتههای علمی آکادمیک علوم انسانی متقابلاً یکدیگر را تقویت و تشویق میکنند.
نقش روششناسی در پژوهش کیفی
پیشتر، در این مقاله، روششناسی بهعنوان منطق بازسازیشدهای تعریف شد که توجیه و تبیین میکند و ما را در فهم روشهای پژوهش یاری میکند. در شکل 4 نیز نقشهای محتمل و اساسی روششناسی نشان داده شد. اکنون به تفصیل بدان خواهیم پرداخت.
روششناسی در تعامل با اهداف، سؤالات و طرح مطالعه است. اهداف، سؤالات و طرح پژوهش انتخاب روششناسی را شکل میدهند و روششناسی اهداف، سؤالات و طرح پژوهش را شکل
میدهد. در فرآیند تصمیمگیری مکرر، هنگامی که راهحلی واحد برای موقعیت پژوهشی خاصی حاصل شود، اهداف، سؤالات و طرح پژوهش میتواند به منظور شکلدادن به انتخاب روششناسی تلقی شود و بالعکس. روششناسی پژوهش را به نظریه و نظام فکری مرتبط میکند. همانگونه که در بالا استدلال شد، معرفتشناسی میان عمل پژوهش و نظریههای رسمی معرفت ارتباط بالقوهای برقرار میکند. شیوههای دیگری نیز وجود دارند که از آن طریق پژوهش کیفی میتواند بهنحو قانعکنندهای نظری یا تماماً روششناختی باشد. نخست، هریک از انواع روششناسیها برخاسته از نظامهای فکری و رشتههای علمی آکادمیک ویژه از قبیل جامعهشناسی، انسانشناسی، فلسفه یا روانشناسی است و بنابراین روششناسی اتخاذشدة ویژه میتواند پژوهشگر را به این پایههای نظری پیوند دهد. دوم، روششناسی در دو مرحله از فرآیند پژوهش میتواند باعث ممانعت یا تشویق استفاده از نظریههای رسمی و واقعی موجود شود: اول، تعیین اهداف، سؤالات پژوهش و طرح مطالعه؛ دوم، طی تجزیه و تحلیل و در تفسیر یافتهها. درنهایت، روششناسیهای متفاوت میتوانند باعث تشویق بسط نظریههای واقعی در انجام کار تجربی شوند یا نسبت به آن بیمیلی به وجود آورند. با وجود این، عدم وجود نظریه در نقاط گوناگون فرآیند پژوهش ممکن است مناسب بوده و وابسته به روششناسی باشد (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). آنچه پژوهشگر تولید میکند متأثر از روششناسی است.
نقش روش در پژوهش کیفی
روشها اجزای اساسی عمل پژوهشاند. اعمال پژوهشگران و مشارکتکنندگان در پروژة پژوهشی تشکیلدهندة روشهای آن پروژهاند. همانگونه که در شکل 4 نشان داده شد، روشها ـ نمونهگیری، جمعآوری دادهها، مدیریت دادهها، تجزیه و تحلیل و ارائه گزارشـ میتوانند در چرخهای تکراری و مستمر مفهومسازی شوند. مهمترین نقش روشها نقش عملگرایانه است: بدان معنا که روشهای انتخابی محصول نهایی پژوهش را تعیین خواهند کرد. گروههای کانونی برخلاف مصاحبههای فردی؛ مصاحبههای تسهیلیافتة ایمیلی برخلاف مصاحبههای رودررو؛ و مشاهده برخلاف جمعآوری اسناد سازمانی؛ هریک دادههای متفاوتی را تولید میکنند. همچنین، روشهای تحلیلی متفاوت توصیفات بسیار متفاوتی از دادههاییکسان را برساخت میکنند (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). روشهای انتخابی متأثر از اهداف، سؤالات و طرح پژوهش است. بنابراین، انتخاب روش باید بهطور هدفمند و با دقت انجام شود. برای روشنترشدن کاربرد روش به مثال مطرحشده در پیوست مقاله رجوع شود.[27]
نتیجهگیری
در این مقاله، با کاوش در ادبیات هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش در پژوهش کیفی به مفهومسازی، تلفیق و نقش متمایز هریک و روابط متقابلشان و نیز به بررسی چگونگی انجام یک پژوهش کیفی پرداختیم. انجام یک پژوهش کیفی فقط مستلزم انجام مجموعهای از دستورالعملهای مختلف دربارة روش پژوهش نیست. روشها از روششناسیها و مفروضات معرفتشناختی و هستیشناختی جدا نیستند. یک پژوهش کیفی مطلوب بایستی قادر باشد خود را از طریق استدلال و ارائة مجموعهای درونی و منسجم از عناصر تبیین کند: هستیشناسی (توجیه واقعیت)، معرفتشناسی (توجیه معرفت)، روششناسی (توجیه روش) و روش (عمل پژوهش).
تفسیرگرایی، بهعنوان منبع هستیشناسی پژوهش کیفی، به پژوهشگر میگوید که چگونه دانش معینی را تولید کند یا از چه روشی بهره جوید. هستیشناسی دربرگیرندة اعتقادات ما در مورد ماهیت جهان اجتماعی و ارتباط آن با کنشگران اجتماعی است. معرفتشناسی دربرگیرندة این موضوع است که آیا دانشی که تولید میشود اعتبار دارد یا نه؟. روششناسی به نظریه و تحلیلی گفته میشود که به ما میگوید پژوهش چگونه باید انجام گیرد. روشهای مناسب که شیوههای مناسب عمل پژوهشاند با توجه به هماهنگی بین مفروضات هستیشناختی و معرفتشناختی و نیز روششناسی آن انتخاب میشوند. با وجود این، روشها را نباید ابزارهایی خنثی تصور کرد که انتخاب میشوند و به دلخواه به کار برده میشوند، بلکه باید آنها را روشهای متمایزی از درک جهان به شمار آورد. روش، روششناسی، معرفتشناسی و هستیشناسی بهنحوی درهمبافته و پیچیده به یکدیگر مرتبطاند. در برنامهریزی و اجرای پژوهش، هر یک از اینها براساس یکدیگر عمل میکنند. با وجود این، روشها، قابل دسترسترین، قابل مشاهدهترین و الزامآورترین جنبه از این چهار جنبه ـ هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روشـ اند. روشها عملی اجتماعی[28]اند که عناصر دیگری را تشخیص میدهد. از طریق روشها است که روششناسی و معرفتشناسی ظهور مییابد (کارتر و لیتل، 2007: 28-1316). عمل اجتماعی پژوهش اجتماعی ابزار مهمی است که از آن طریق نظریة معرفت میتواند برساخت شود (سایر، 1385: 64؛ موسنه و دوسه، 2003: 431-413؛ شوانت، 2000: 214-189). بنابراین، گرچه نظریههای رسمی معرفت میتوانند غنی و پرمایه باشند، یگانه تعیینکنندگان معرفتشناسیهای پژوهش نیستند.
در پژوهش کیفی واقعیت از نوع «توافقی» است نه تجربی. پژوهشگران کیفی واقعیتی را که مبتنی بر توافق باشد میپذیرند و به عبارتی، آنچه را دیگران در پیرامون ما میدانند میپذیرند، اما در پذیرش آن واقعیت هستیشناسی، معرفتشناسی، روششناسی و روش بهخصوصی دارند.
در پایان، اگرچه این رویکرد سیستماتیک به پژوهش کیفی، دارای معانی ضمنی و دلالتهایی جهت بحث دربارة کیفیت پژوهش است، بحث از جایگاه هستیشناختی و معرفتشناختی در پژوهش کیفی نیازمند ملاحظات بیشتری است و باید توجه دقیق و زیادی بدان مبذول داشت.
پیوست: مثال
دانشجویی از گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران را در نظر بگیرید که قصد دارد دربارة زمینههای سیگارکشیدن در سن مدرسه و جلوگیری از آن در دوران تحصیل، که باعث میشود نوجوانان در سنین بالاتر معتاد شوند، پژوهش کند. او برای انجام این پژوهش با افرادی سروکار خواهد داشت که تجربة مصرف سیگار را در دوران تحصیل داشتند، مثل سیگاریهای جوان و غیرسیگاریها و معلمان و والدین این افراد. استاد راهنما و استاد مشاور، هردو، معتقدند که نوعی واقعیت قابل درک وجود دارد که از طریق سازوکارها و قوانین طبیعی و تغییرناپذیر قابل درک نیست و تعمیمپذیریها با توجه به جدایی پدیدة مورد بررسی از زمینة آن صورت نمیگیرد و سیگارکشیدن نوجوانان در سن مدرسه را نمیتوان از طریق روابط علّی شناخت و کنترل کرد. استاد راهنما و استاد مشاور معتقدند که واقعیتی مستقل و قابل شناخت وجود دارد که مستقل از دانشمندان اجتماعی است و معرفت برساختی انسانی است و به دانشجو پیشنهاد میکنند که هستیشناسی واقعگرایانة دقیق و معرفتشناسی برساختگرایی را انتخاب کند؛ با وجود این، استاد راهنما به دانشجو توصیه میکند که این معرفت محصول کنش متقابل خاص و رابطة دانشجو با مشارکتکنندگان در زمینة خاص مطالعهشان است و معرفتی که دانشجو طی رابطه با مشارکتکنندگان کسب میکند، از لحاظ زمانی و مکانی با معرفتی که دیگر مشارکتکنندگان در زمان و مکان دیگری کسب میکنند متفاوت خواهد بود. استاد راهنما معتقد است دانشجو میبایست ذهنیت خود را با این افراد در میان بگذارد تا قادر باشد قضاوت را برعهدة خواننده بگذارد و فکر نمیکند کلماتی که مشارکتکنندگان بر زبان میآورند امکان دسترسی به حالات درونی یا پدیدهها را فراهم آورد. اما استاد مشاور باورهای متفاوتی دارد. او استدلال میکند که وظیفة اصلی دانشجو این است که واقعیت سیگارکشیدن در دوران تحصیل را بهگونهای درک کند که بتواند جوهرة تجربة سیگارکشیدن در دوران تحصیل را روشن کند یا توضیح دهد که باورهای نوجوانان در مورد خطرات سیگارکشیدن چیست. مطالعة پدیدارشناسی برای استاد مشاور جالب توجه است، اما از لحاظ معرفتشناختی برای استاد راهنما جالب توجه نیست. استاد مشاور به دانشجو توصیه میکند که باید تلاش کند به عمق وجود مشارکتکنندگان رخنه کند. او میبایست جهان را از دید مشارکتکنندگان ببیند. به همین منوال، استاد راهنما استدلال میکند که وظیفة دانشجو این است که با مشارکتکنندگان همراه شود تا درک درستی از سیگارکشیدن نوجوانان مدرسهای داشته باشد. استاد مشاور به دانشجو توصیه میکند که از مشاهدات چندگانه استفاده کند تا یافتههای خود را تأیید و تصحیح نماید. او پیشنهاد میکند که دستنوشتههای مشارکتکنندگان برایشان ارسال گردد تا بتوانند آنها را تصحیح کنند. استاد مشاور نیز چندین منبع مختلف اطلاعاتی پیشنهاد میکند؛ مثلاً دادههای مشاهدهای ترکیبی، دادههای گروه کانونی و دادههای مصاحبهای که دقت و صحت را افزایش میدهند. استاد راهنما به دانشجو توصیه میکند بهجای منتظرماندن برای جمعآوری دادهها، از همان ابتدا فوراً به تحلیل بپردازد. دانشجو میتواند رویکرد خود را از طریق یکی از چندین روششناسی موجود انجام دهد و روششناسیای که انتخاب میکند، میتواند باعث شکلگیری سؤالاتی گردد که میپرسد و با توجه به طرح مطالعه آن را اجرا نماید. اگر دانشجو درخصوص سیگارکشیدن در سن مدرسه از رویکرد قومنگاری استفاده کند، آنگاه توجه او بر روی سیگارکشیدن در فرهنگ معطوف خواهد شد. او ممکن است طرحی را در نظر بگیرد و در مورد گروههای سیگاری در یک یا چند مدرسه یا فرهنگ یک مدرسة خاص و مکان سیگارکشیدن در آن توضیح دهد. اگر دانشجو رویکرد پدیدارشناسی را اتخاذ کند، در جستجوی جوهره یا معنی تجربة سیگارکشیدن در سن مدرسه خواهد بود. روششناسی مبتنی بر روایت میتواند دانشجو را درخصوص پرسش در مورد مکان سیگارکشیدن در تاریخچة زندگی کودکان و شاید والدین آنان یا اشخاص مهم زندگیشان راهنمایی کند. اگر او نظریة بنیادی را اتخاذ نماید، باید نظریهای خودساخته را در مورد سیگارکشیدن در سن مدرسه گسترش دهد. اگر دانشجو رویکردی اقدامپژوهی را درنظر بگیرد، هدف او ایجاد تغییراتی در سیگارکشیدن در یک اجتماع و یا مدرسه است و اگر روششناسی مطالعة موردی را اتخاذ کند، میتواند یک رویداد جدید را انتخاب و سر رشته و پیامد آن را مطالعه کند. دانشجو ممکن است قصد داشته باشد دانشآموزانی را انتخاب کند که دارای دیدگاههای متفاوتی دربارة سیگارکشیدن در سن مدرسه باشند و نیز سوابق و زمینههای مختلفی داشته باشند که در این صورت از روش نمونهگیری با حداکثر تنوع استفاده میکند، یا برای جمعآوری دادهها از روش مصاحبه و برای تحلیل دادهها از روش هرمنوتیک استفاده میکند تا به درک عمیق از معنای متن مصاحبهها دست یابد.