پرویز اجلالی
دوره 8، شماره 3 ، مهر 1393، صفحه 6-27
چکیده
ازمیان موضوعهای گوناگون مرتبط با سیاستگذاری و برنامهریزی زبان فارسی ، به نظر میرسد مسئلة تعامل میان زبان فارسی و زبانهای جهانی (بهویژه زبان انگلیسی) چالش مهمی پیش روی زبان مادری ما باشد. واقعیت این است که بعد زبانیِ آنچه جهانیشدن خوانده میشود چیزی نیست جز تبدیلشدن زبان انگلیسی به زبان میانجی (لینگوا فرانکا)ی جامعة جهانی. ...
بیشتر
ازمیان موضوعهای گوناگون مرتبط با سیاستگذاری و برنامهریزی زبان فارسی ، به نظر میرسد مسئلة تعامل میان زبان فارسی و زبانهای جهانی (بهویژه زبان انگلیسی) چالش مهمی پیش روی زبان مادری ما باشد. واقعیت این است که بعد زبانیِ آنچه جهانیشدن خوانده میشود چیزی نیست جز تبدیلشدن زبان انگلیسی به زبان میانجی (لینگوا فرانکا)ی جامعة جهانی. یکی از نتایج این تحول درک اهمیت و ضرورت تأمل درباب پویاییشناسی رابطة میان زبان انگلیسی و زبان فارسی برای ما فارسیزبانان است. به نظر میرسد چارة کار چیزی نیست جز طراحی سیاستهایی واقعبینانه برای برنامهریزی رابطة میان ایندو.
اما دراینمیان باورهایی وجود دارند که همچون موانعی جدی بر سر راه این نوع سیاستگذاری عمل میکنند. یکی از آنها آرمان خیالی "زبان خالص (سره)" و کوششهای بیحاصل برای پاکسازی زبان فارسی از همة واژههای بیگانه است. هدفی که هم با گرایش فارسیگویان معمولی درتضاد است و هم با رویکرد زبانشناسان یا جامعهشناسان فرهنگ. البته ساختن برابرنهادههای فارسی بهجای واژههای بیگانه لازم است، اما خلوصگرایان فاقد رویکردی عینی هستند و کوششهایشان درجهت تقویت و استحکامبخشیدن به زبان همچون مهمترین ابزار ارتباطی میان همزبانان نیست، بلکه قصد ایشان فقط خالصسازی زبان است که موضوعی است غلط و ناممکن.
این مقاله بستة سیاستی زیر را برای تنظیم رابطة میان زبان فارسی و زبانهای جهانی (و دیگر زبانها) پیشنهاد میکند:
1. سیاست همزیستی مسالمتآمیز که ازجمله دربرگیرندة به معیارسازی (استانداردکردن) فرایند وامگیری متقابل میان زبانها ازطریق پیشنهاد قواعد معینی برای وامگرفتن واژه از زبانهای دیگر است که ازسویی بهمعنای مشروعیتبخشیدن به فرایند مبادلة واژه میان زبانهاست که عملاً پیوسته درحال انجام است و ازسوی دیگر بهمعنای کنترل این فرایند تا حد امکان خواهد بود.
2. سیاست تقسیم کار میان زبان جهانی که به کار تعامل و ارتباطسازی با ملتها میآید و زبان ملی که وظیفهاش ایجاد پیوند و هماهنگی میان همة گروهها و اقوام با زبانها و لهجههای گوناگون درون یک کشور است؛ و سرانجام زبان قومی که بهمنظور ایجاد پیوند و ارتباطسازی میان اعضای گروه قومی بهکار میرود. با برنامهریزی مناسب میتوان به تقویت توانمندی شهروندان در هرسهپلة پلکان زبانها پرداخت. تقویت هرکدام از این زبانها اگر بهدرستی و درجای خود انجام شود و قانون حدود کاربرد آنها را روشن کرده باشد، به رشد دیگری نیز کمک خواهد کرد و به وحدت و همدلی میان شهروندان خواهد افزود.
3. سیاست بازبینی رابطة میان خط و زبان. اصلاح و تدقیق خط کنونی فارسی میتواند به دقت زبان بیفزاید، سوادآموزی را تسریع کند و درمجموع به معیارسازی زبان فارسی را چه برای فارسیزبانان و چه برای آموزش فارسی به خارجیان تسهیل خواهد کرد.
فرهنگ ارشاد
دوره 8، شماره 3 ، مهر 1393، صفحه 28-46
چکیده
محور اصلی این نوشتار بررسی وضعیت متون ترجمهای در گسترۀ علوماجتماعی در جامعة ماست. فرض اولیۀ ما این است که متون علمی موجود، درحالیکه نمودی از توسعۀ علمی هستند، میتوانند منبعی برای توسعة علم و فرهنگ نیز باشند. یادآوری میکنیم که در این بحث تأکید ما بیشتر بر متون ترجمهای است که مخاطب آنها اجتماع علمی و بهویژه فضای آموزشی دانشگاهی ...
بیشتر
محور اصلی این نوشتار بررسی وضعیت متون ترجمهای در گسترۀ علوماجتماعی در جامعة ماست. فرض اولیۀ ما این است که متون علمی موجود، درحالیکه نمودی از توسعۀ علمی هستند، میتوانند منبعی برای توسعة علم و فرهنگ نیز باشند. یادآوری میکنیم که در این بحث تأکید ما بیشتر بر متون ترجمهای است که مخاطب آنها اجتماع علمی و بهویژه فضای آموزشی دانشگاهی است. پس متونی که در این بررسی میگنجند با جهان آموزش و یادگیری و رابطۀ استاد و دانشجو پیوند دارند و ازهمینرو حساسیت آن دوبرابر میشود. اگر در این مقاله بر اهمیت زبان و معادلگزینی واژههای تخصصی تأکید داریم بیشتر به حوزۀ جامعهشناسی زبان و مباحث انسانشناسی فرهنگی مربوط است. گفتنی است شواهد عملی و نظری موجود بر اهمیت و ضرورت ترجمۀ متون علوماجتماعی از زبان بیگانه به زبان فارسی گواهی میدهند.
با اینکه اهمیت و ضرورت وجودی متون ترجمهای در فضای آموزشی و پژوهشی ما انکارناپذیر است، و هرچند برخی مترجمان باصلاحیت ترجمههای ستایشبرانگیز و ارزشمندی از برخی متون کلاسیک و ضروری برای مطالعۀ دانشجویان ارائه دادهاند، ارزش علمی و کیفیت ترجمۀ بخش بزرگی از آثار منتشرشده دچار برخی نارساییها و تنگناهاست که ما آنها را زیر عنوانهای فرعی آشفتگی و ناهماهنگی در کار ترجمۀ متون علوماجتماعی بررسی کردهایم. در این مقاله، کار ترجمة متون علوماجتماعی را بهمنزلة فعالیتی علمی در قلمرو جامعهشناسی علم و برپایة پیوند ساختار/کارگزار و رابطة دیالکتیک بین آنها بررسی کردهایم. بهاینمعنی که تأثیر متقابل کنشگر علمی یا مترجم (بهمنزلة کارگزار) و اجتماع علمی (بهمثابة ساختار) را به بحث گذاشته و نتیجه گرفتهایم که توسعهنیافتگی این دوگانه، و بهعبارت روشنتر، تکروی و فردمحوری کنشگر علمی و بلوغنیافتگی اجتماع علمی در جامعة ما ازجمله موانع مهم کمتوسعهیافتگی علم و ازجمله کار ترجمه است که موضوع اصلی این مقاله است.
باقر ساروخانی؛ شیوا صادقیپور
دوره 8، شماره 3 ، مهر 1393، صفحه 47-64
چکیده
مفاهیم اجتماعی بر معانی فهمیدهشدهای دلالت دارند که میتوان آنها را در "مصادیق"[1] مشخص و مطالعه کرد. بنابراین، مفاهیم اجتماعی از دوپارة ذهنی[2] و عینی[3] تشکیل شدهاند. بهعبارت دیگر، وجود رابطة دیالکتیکی بین ذهن و عین است که مفهوم اجتماعی را میسازد. گاه چگالی تأثیر پارة ذهنی بالاتر است و گاه پارة عینی، اما در هردو صورت، درجهای ...
بیشتر
مفاهیم اجتماعی بر معانی فهمیدهشدهای دلالت دارند که میتوان آنها را در "مصادیق"[1] مشخص و مطالعه کرد. بنابراین، مفاهیم اجتماعی از دوپارة ذهنی[2] و عینی[3] تشکیل شدهاند. بهعبارت دیگر، وجود رابطة دیالکتیکی بین ذهن و عین است که مفهوم اجتماعی را میسازد. گاه چگالی تأثیر پارة ذهنی بالاتر است و گاه پارة عینی، اما در هردو صورت، درجهای از چگالی تأثیر پارة دیگر نیز در مفهوم وجود دارد. بنابراین، درباب مفاهیم اجتماعی با درجاتی از انتزاع[4] و انضمام[5] روبهرو هستیم که سببساز وجود نوعی ابهام در صدق معنا به مصداق میشود. بهعبارت دیگر، بهجای حالات دوگانة "صدق"/"عدم صدق" با حالات چندگانة "درجات صدق" مواجهیم که میتوانند در موقعیتهایی بین حالات دوگانة مزبور قرار گیرند. ازاینروست که رویکرد مبتنی بر منطق فازی[6] در ساخت و سنجش این مفاهیم میتواند مؤثر واقع شود.
بهطورکلی، توانایی رویکرد مبتنی بر منطق فازی در ساخت و سنجش مفاهیم اجتماعی را میتوان در موارد زیر بیان کرد:
امکان سنجش درجة انطباق مصادیق تجربی با معانی مفاهیم جامعهشناختی1. امکان سنجش دو ویژگی مقولهای[1] و بُعدی[2] در یک مفهوم.
امکان ساخت و سنجش مفاهیم هیبرید (ترکیبی) جدید براساس وجود درجاتی از صدق چند معنا در یک مصداق.
امکان سنجش درجة اجماع[3] مکاتب و نظریههای مختلف درباب یک مفهوم.
محمد عامریان؛ آرام رضا صادقی
دوره 8، شماره 3 ، مهر 1393، صفحه 65-89
چکیده
این پژوهش به مقایسة نظر استادان رشتههای حوزة علومانسانی دربارة برخی مفاهیم فرهنگی مناقشهبرانگیز یا دارای قبح عمومی موجود در کتابهای آموزش زبان انگلیسی در ایران میپردازد. بدینمنظور، با مراجعه به کتابهای رایج آموزش زبان انگلیسی، مشاوره با استادان زبان انگلیسی و علوماجتماعی و بررسی دید عمومی جامعه، فهرستی از 20 واژة مبیّن ...
بیشتر
این پژوهش به مقایسة نظر استادان رشتههای حوزة علومانسانی دربارة برخی مفاهیم فرهنگی مناقشهبرانگیز یا دارای قبح عمومی موجود در کتابهای آموزش زبان انگلیسی در ایران میپردازد. بدینمنظور، با مراجعه به کتابهای رایج آموزش زبان انگلیسی، مشاوره با استادان زبان انگلیسی و علوماجتماعی و بررسی دید عمومی جامعه، فهرستی از 20 واژة مبیّن مفاهیم یادشده درقالب پرسشنامهای تشریحی و دارای ارزشگذاری عددی تهیه شد و برای نظردهی در اختیار استادان مشارکتکننده قرار گرفت. جامعة آماری این تحقیق برای بررسیهای مقایسهای، تعمداً محدود و شامل استادان رشتههای زبان و ادبیات فارسی، زبان و ادبیات انگلیسی، زبانشناسی همگانی، زبان و ادبیات عرب، الهیات، و فقه و مبانی حقوق اسلامی در دانشگاه سمنان بوده است. نتایج حاصل از پژوهش نشاندهندة خنثیبودن تعداد بیشتری از مفاهیم مزبور برای استادان رشتههای زبان و ادبیات فارسی، زبان و ادبیات انگلیسی و زبانشناسی و درواقع تساهل و مسامحة آنها درقبال این مفاهیم بود. درمقابل، پاسخ استادان رشتههای حوزة الهیات، معارف اسلامی و زبان عربی حاکی از آن بود که این استادان مؤانست کمتری با واژههای یادشده دارند و برای مفاهیم فرهنگی مزبور قبحبیشتری قائلاند. بهعقیدة انجامدهندگان این پژوهش، داشتن پیشینة تحصیلی زبانی و درنتیجه آشنایی بیشتر با ادبیات و فرهنگ غرب در دستة اول و داشتن سابقة تحصیلی در حوزة مذهب و نگاه ارزشی و دینی قویتر بهدلیل تسلط بر مبانی اسلامی و فقهی در دستة دوم از دلایل احتمالی نتایج بهدستآمده است.*
* . با تشکر از سرکار خانم فروغ کرمپور دانشجوی دانشگاه سمنان که ما را در انجام این پژوهش یاری دادند.
ناصر فکوهی
دوره 8، شماره 3 ، مهر 1393، صفحه 90-108
چکیده
کشور ما یکی از بزرگترین نسبت های دانشجویان و دانش آموختگان را در سطح عالی، به نسبت کل جمعیت در جهان دارد. با وجود این، اکثریت قریب به اتفاق کنشگران آموزش عالی معتقد به آن نیستند که «جماعت دانشگاهی» در مفهوم متعارف این واژه در ایران به وجود آمده باشد. در این مقاله ضمن تبیین این موضوع و رابطه و مباحث آن در همین حوزه از علوم، ...
بیشتر
کشور ما یکی از بزرگترین نسبت های دانشجویان و دانش آموختگان را در سطح عالی، به نسبت کل جمعیت در جهان دارد. با وجود این، اکثریت قریب به اتفاق کنشگران آموزش عالی معتقد به آن نیستند که «جماعت دانشگاهی» در مفهوم متعارف این واژه در ایران به وجود آمده باشد. در این مقاله ضمن تبیین این موضوع و رابطه و مباحث آن در همین حوزه از علوم، به نسبت آن با مفهوم بوردیویی «انسان دانشگاهی» و به طور خاص به اهمیت زبان و تاثیر آن در این فرایند، اشاره خواهیم کرد. پرسش اصلی مقاله بنابراین، در کنار تشریح وضعیت موجود، آن است که آیا ما با کمبود یا نبود یک «زبان دانشگاهی» نیز سروکار داریم؟ اگر آری چرا؟ و رابطه این زبان با آنچه شاید بتوان زبان متعارف اجتماعی نامید در شرایطی که انحصار علم به شدت در حال بیرون رفتن از دست دانشگاهیان است و در کشوری که از خصوصیات بارز آن چند زبانه بودن و چند فرهنگی بودن هویت هایش است، چه می تواند باشد و چگونه باید این روابط را تحلیل کرد؟ مقاله در تحلیل های اصلی خود، لزوم بازنگری ای اساسی در شیوه های تدریس، پژوهش و کنش دانشگاهی را در ساختارها و در فرایندها نشان می دهد و زبان را به عنوان یکی از اصلی ترین ابزارها در این راه معرفی می کند که باید «ساخته شود.
حسین میرزائی
دوره 8، شماره 3 ، مهر 1393، صفحه 109-128
چکیده
به باور بسیاری از اندیشمندان حوزة زبانشناسی و انسانشناسی "زبان" پایة هویت بهشمار میآید، چه دو مفهوم هویت و زبان در پیوندی ناگسستنی با یکدیگر قرار دارند. حتی برخی از آنان معتقدند نخستین نشانة هویت، یعنی نامهای فردی، از جنس زبان است. ما در این پژوهش با استفاده از دادههای میدانی، امر زبانی و رابطة آن را با متغیرهای دیگری مانند ...
بیشتر
به باور بسیاری از اندیشمندان حوزة زبانشناسی و انسانشناسی "زبان" پایة هویت بهشمار میآید، چه دو مفهوم هویت و زبان در پیوندی ناگسستنی با یکدیگر قرار دارند. حتی برخی از آنان معتقدند نخستین نشانة هویت، یعنی نامهای فردی، از جنس زبان است. ما در این پژوهش با استفاده از دادههای میدانی، امر زبانی و رابطة آن را با متغیرهای دیگری مانند سن، جنس، قومیت و ملیت در بین مهاجران افغان بررسی و سعی کردهایم ارتباط آن را با مقولة هویت نشان دهیم. بعد از گذشت ربع قرن از حضور وسیع افغانها در ایران، هماکنون نسل دوم و سوم مهاجران درحال تجربة موقعیتی تازه هستند تا بتوانند به هویت جدیدی دست یابند. این فرایند، که ناگزیر از درون نوعی نابهسامانی هویتی عبور میکند، بهتدریج خود را در جامعة مهاجران نمایان میسازد. هویت جدید بدونشک ازخلال زبان صورت میپذیرد. به نظر ما، شکلگیری این هویت میتواند در زمینهسازی حضور رسمی اقلیت جدید "ایرانی-افغان" در ایران بهطور مؤثری عمل کند. بنابراین، هویداست که زبان فارسی افغان، نه فقط ازسوی مهاجران در ایران، بلکه در خود کشور افغانستان نیز درمعرض آسیبها و تهدیدهای کموبیش جدی قرار گرفته است.