انجمن جامعهشناسی ایرانمجله مطالعات اجتماعی ایران2008-365315120210321Historical Analysis of the Qualitative Method in Contemporary Iranian Social Sciencesسیر تحولات تاریخی روش کیفی در علوم اجتماعی معاصر ایران33524730210.22034/jss.2021.247302FAمحمدسعید ذکاییاستاد دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه علامه طباطباییمحدثه امیری مقدمدانشجوی دکتری جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه علامه طباطباییJournal Article20211113Qualitative research is increasingly gaining more legitimacy and acceptance in<strong> </strong>contemporary Iranian social sciences. Clarifying the trajectories of methodology is a way to understand the impacts of historical, social and political contexts on the development of social knowledge. The current paper aims to trace the developments of qualitative social inquiry as a genre tied with literal traditions in contemporary history. The proposed argument is that the methodological shifts in Iran have been affected by the process of social differentiation, encounter with western social science achievements and science policies both inside and outside of university. On the other hand, the complexity and multi layered nature of qualitative research require a serious attention to its historical roots. The paper ends with a brief evaluation of opportunities and constraints of qualitative research in Iran and a picture of its future prospects.تشریح سیر تحولات روششناسی راهی برای درونکاوی و فهم اثرات متون تاریخی و اجتماعی و سیاسی بر توسعۀ دانش اجتماعی و سیاستهای مربوط به آن است. روششناسی از زمینه و متن اجتماعی و تاریخی و فرهنگی هر جامعه تأثیر میپذیرد و همزمان بر آن تأثیرگذار است. مقالۀ حاضر با اتکا به تحلیل مطالعات و پژوهشهای میدانی مربوط به شکلگیری علوم اجتماعی مدرن در ایران، به دنبال ردیابی تحولات گونۀ کیفی پژوهش اجتماعی به مثابه ژانری در هم تنیده با سنتهای ادبی در تاریخ معاصر ایران است. استدلال اصلی بر این است که تحولات روششناسی متأثر از فرآیند تفکیک اجتماعی و مواجهه با دستاوردهای علوم انسانی غربی و سیاستهای علم در دانشگاه و بیرون از آن رقم خورده است. از سوی دیگر پیچیدگی و چند لایه بودن منطق و ماهیت تحولات روششناختی در علوم انسانی، توجه به ریشههای تاریخی متنوع آن را ضروری میسازد. مقاله با ارزیابی اجمالی از دستاوردها و موقعیت پژوهش کیفی در ایران، اهمیت همسویی آن با نیازها و واقعیات متن اجتماعی جامعۀ ایرانی را مورد تأکید قرار میدهد.
<strong> </strong>
انجمن جامعهشناسی ایرانمجله مطالعات اجتماعی ایران2008-365315120210321Patients' Trust in Complementary and Alternative Medicine:
A Narrative Studyاعتماد بیماران به طبّ مکمّل و جایگزین: روایتپژوهی366524730310.22034/jss.2021.247303FAزهرا شهرزاددانشجوی دکترای دانشگاه الزهراسوسن باستانیاستاد دانشگاه الزهرا0000-0001-8960-9004ابوعلی ودادهیردانشیار دانشگاه تهرانJournal Article20211113Patients' trust in physicians and the treatment system has been a major issue in medical sociological research for the past two decades. With the rapid expansion of the demand for complementary and alternative medicine (CAM) services worldwide, many research have been conducted on this issue and examined the grounds and reasons for trust in non-conventional medicine. In Iran, a similar trend is experienced towards different types of complementary and alternative medicine, which is worthy of sociological research. In this regard, the present study used the narrative method and conducted twenty-nine interviews with patients who had experience in treatment with CAM to spot what types of trust in CAM can be identified. For this purpose, using Giddens's views, the challenge of trusting modern medicine as an expert system and rebuilding trust in an alternative health care system has been examined. "Institutional", "therapist-based trust", "epistemological trust" and "trust based on the lived experience of others" are distinguished from each other. The construction of alternative medicine as "harmless medicine" and "easy medicine" has also been considered as grounds for trusting in non-modern medicine.<br /> <br /> اعتماد بیماران به پزشکان و نظام درمان یکی از موضوعات اساسی در پژوهشهای جامعهشناسی پزشکی در دو دهۀ اخیر است. با گسترش پرشتاب تقاضا برای دریافت خدمات طب مکمل و جایگزین در سطح جهانی، مطالعات پژوهشی فراوانی پیرامون این مسئله صورت گرفته که زمینهها و علل اعتماد به این طبها را مورد بررسی قرار داده است. در ایران نیز روند مشابهی در اقبال به اقسام طبهای مکمل و جایگزین تجربه میشود که در خور پژوهشهای جامعهشناسانه است. پژوهش حاضر با بهرهگیری از روش روایتپژوهی و انجام بیست و نه مصاحبۀ روایی با بیمارانی که تجربۀ درمان با طبهای جایگزین را داشتهاند، به این سؤال پاسخ میدهد که در روایت تجربۀ بیماری، اعتماد به نظام درمانی جایگزین چگونه شکل میگیرد و چه سنخهایی از آن قابل شناسایی است. بدین منظور با بهرهگیری از آرای گیدنز، چالش اعتماد به طب مدرن به مثابه نظام کارشناسی و بازسازی اعتماد به نظام درمانی جایگزین مورد بررسی قرار گرفته، و در نهایت، با تحلیل تماتیک یافتههای پژوهش، پنج سنخِ «اعتماد تدریجی»، «اعتماد نهادی»، «اعتماد مبتنی بر درمانگر»، «اعتماد معرفتشناختی»، و «اعتماد مبتنی بر تجربۀ زیستۀ دیگران» از یکدیگر متمایز شده است. همچنین برساخت طب جایگزین به مثابه «طب بی آسیب» و «طب آسان» به عنوان زمینههای مؤید اعتماد به طب مکمل و جایگزین مورد توجه قرار گرفته است.<br /><strong> </strong><br /> انجمن جامعهشناسی ایرانمجله مطالعات اجتماعی ایران2008-365315120210321The Effect of Nomadic Policy of the Pahlavi Dynasty on Social and Political Structure of Lor Tribes of Kohgiluyeh and Boyer-Ahmadتأثیر سیاست عشایری دودمان پهلوی بر ساختار اجتماعی سیاسی قوم لر بویراحمد668724730410.22034/jss.2021.247304FAعبدالرسول عباسی نصرآباد سفلیدانشجوی دکترای جامعهشناسی سیاسی دانشگاه آزاد واحد جهرمکرامتالله راسخدانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد جهرممجیدرضا کریمیاستادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد جهرمJournal Article20211113The Change in the Social and Political Structure of Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad tribes during Pahlavi dynasty are affected by social and political changes of country, while these changes have mutually affected social and political development in Iran. In this article, the main purpose is to study the socio-political structure of the Lor tribes of Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad province in the era of the Pahlavi dynasty. In the study both historical and sociological methods have been used simultaneously. The policy of tribes’ settlement (Takht-e Qapoo), the enactment of the military service law, the disarmament of the tribes, and the implementation of the uniform cover policy, as well as land reform, are the four main pillars of the tribal policy of the Pahlavi dynasty, which led to fundamental political, social and structural changes of the power pyramid of the tribes. Prior to these changes, the Kadkhodas were completely subordinate to Khans, while government programs led to weakening of Khans power. This disrupted the traditional tribal structure and power pyramid of tribes. The changes in structure of the tribal system, led to increase of government’s monitoring and control. The political and social structure of the tribes of Kohgiluyeh and Boyer-Ahmad enabled them to withstand the pressure of the central government until the end of the third decade of the 20th century.<br /><strong> </strong><br /> تغییرات ساختار اجتماعی و سیاسی ایلات کهگیلویه و بویراحمد تحت تأثیر دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی کشور قرار دارد، ضمن آنکه این تغییرات متقابلاً بر تحولات اجتماعی و سیاسی در ایران تأثیرگذار بوده است. در این مقاله هدف اصلی بررسی ساختار اجتماعی سیاسی قوم لر استان کهگیلویه و بویراحمد در عصر سلسلۀ پهلوی است. در این پژوهش به طور همزمان از دو روش تاریخی و جامعهشناسی تاریخی استفاده شده است. سیاست اسکان عشایر (تخته قاپو)، تصویب قانون نظام وظیفۀ عمومی، خلع سلاح ایلات، اعمال سیاست پوشش متحدالشکل، و اصلاحات ارضی، پنج محور اصلی سیاست عشیرهای دودمان پهلوی بود که سبب شد موقعیت سیاسی و اجتماعی هرم ایلی دستخوش تغییرات بنیادی شود. کدخدایان قبل از این تدابیر و در عصر خان خانی تابعیت محض از خوانین داشتند و ابواب جمعی آنان محسوب میشدند، در حالی که برنامههای دولت سبب شد کدخدایان در دریافت امتیاز از حکومت همردیف آنها قرار گیرند، قبایل رئیس واحدی نداشته باشند، خوانین هر کدام تدابیر خاص خود را اتخاذ کنند، و عملاً ساختار و هرم ایلی سنتی به هم ریخته شود. بدون تردید این اتفاق مهم ناشی از برنامهها و سیاست دولت بود که با گذشت زمان و بهآهستگی ساختار نظام ایلی را تغییر داد و زمینههای لازم برای نظارت و مهار آن را فراهم کرد. پژوهش پیش رو نشان میدهد که ساختار اجتماعی سیاسی ایلات کهگیلویه و بویراحمد در فرآیند این تحولات از الگوی خاصی پیروی کرد، به طوریکه توانست تا پایان دهۀ اول قرن چهاردهم هجری شمسی در برابر فشار دولت مرکزی مقاومت کند.<br /><strong> </strong><br /> انجمن جامعهشناسی ایرانمجله مطالعات اجتماعی ایران2008-365315120210321Investigating the Rate of Fatalism and Social Factors affecting on it (Case Study: 18-65 years old Citizens in Kerman)تقدیرگرایی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن (مورد مطالعه: شهروندان 18 تا 65 سالۀ شهر کرمان)8811124730510.22034/jss.2021.247305FAزهرا شمس الدینیکارشناس ارشد جامعهشناسی، دانشگاه شهید باهنر کرمانسوده مقصودیدانشیار گروه علوم اجتماعی، دانشگاه شهید باهنر کرمانJournal Article20211113This study aimed to investigate fatalism and social factors affecting on it among Kerman's citizens. 385 men and women 18-65 were selected using multistage cluster sampling method. The data were gathered using questionnaire and data analysis was carried out using T-test, ANOVA, Pearson correlation coefficient, Regression correlation coefficient and Path Analysis Tests. The results showed a positive correlation between independent variables (rate of religiosity, feeling of powerlessness, feeling of social alienation, feeling of social inequality and power structure) and fatalism. A negative correlation between the need for success and fatalism was documented. Regression analysis showed that the variables of feeling of powerlessness, religiosity, need for success and feeling of social alienation were effective in explaining the dependent variable and were able to predict 22 percent of the variance of the variable of fatalism. The study concludes that providing equal opportunities for all citizens to participate in society could reduce feelings of alienation, powerlessness, and social inequality that lead to decrease the level of fatalism.
هدف پژوهش حاضر بررسی تقدیرگرایی و عوامل اجتماعی مؤثر بر آن در بین شهروندان شهرکرمان بود.<strong> </strong>385 نفر از زنان و مردان 18 تا 65 سال شهر کرمان با روش خوشهای چندمرحلهای به عنوان نمونۀ آماری تحقیق انتخاب شدند. نتایج نشان داد که بین متغیرهای دینداری، احساس بیقدرتی، احساس بیگانگی اجتماعی، احساس نابرابری اجتماعی، و تقدیرگرایی رابطۀ مثبت و بین نیاز به موفقیت و تقدیرگرایی رابطۀ منفی وجود دارد. یافتهها نشان داد که متغیرهای احساس بی قدرتی، دینداری، نیاز به موفقیت، و احساس بیگانگی اجتماعی در تبیین متغیر وابسته مؤثرند و توانستهاند تا 22/0 از تغییرات واریانس متغیر تقدیرگرایی را پیشبینی کنند. بنابراین باید با ایجاد فرصتهای مناسب و برابر زمینۀ حضور و مشارکت تمام شهروندان را در جامعه فراهم کرد تا احساساتی مانند احساس بیگانگی و بی قدرتی و نابرابری اجتماعی را که باعث گرایش افراد به تقدیرگرایی میشود کاهش داد.
انجمن جامعهشناسی ایرانمجله مطالعات اجتماعی ایران2008-365315120210321.چالش وحدت اجتماعی: تحلیلی بر امکانسنجی آموزش همگرایی در ایام فاصلهگذاری اجتماعی11212424730610.22034/jss.2021.247306FAمسعود خنجرخانیاستادیار دانشکده علوم تربیتی و روانشناسی دانشگاه سیستان و بلوچستان0000-0002-4689-0550Journal Article20211113هدف این پژوهش پرداختن به چالش وحدت اجتماعی در ایامی است که فاصلهگذاری اجتماعی و به تبع آن جایگزینی آموزش غیر حضوری و آنلاین ضرورت یافته است. روش تحقیق، تحلیلی - استنتاجی از نوع پژوهشهای کیفی است. یکی از کارکردهای نظامهای آموزشی ایجاد وحدت اجتماعی است. ولو در برخی مواقع و در برخی سیستمها، یگانگی و همفکری، جای خود را به همشکلی و همسویی دهد. جدای از نقد و بررسیِ نیتِ دولتها، شکلدهی و ایجاد یکپارچکی، امری حیاتی برای حاکمیت است که امکان آن، با حذف حضور، با چالش مواجه شده است. از بین رفتن جایگاه آموزش رسمی با جلوههایی همچون صف ایستادن، گوش کردن به معلم و مدیر و ناظم، توصیههای سر صف، مراسم ارزشی و اردوها، و تأثیر پذیری از مبلمان و جوّ حاکم بر مدرسه ــ و دانشگاه ــ مصادیقی از موارد هستند. حذف این موارد ولو به مدت دو سال، نتایجی متفاوت با آنچه که در اسناد بالادستی مراد است به دست خواهد آمد. کنار رفتن مدرسه در ایام کرونا مصداقی از چالش فوق است. در این مقاله به صورت تحلیلی به این موضوع پرداخته شده است.
<strong> </strong>
<strong> </strong>انجمن جامعهشناسی ایرانمجله مطالعات اجتماعی ایران2008-365315120210321Redefinition the Responsibilities and Citizen Rights of Homeless People and Society (Case of Study: Khavaran Shelter)بازشناسی مسئولیتها و حقوق شهروندی افراد بیخانمان و جامعه (مطالعه موردی: گرمخانۀ خاوران)12515124730710.22034/jss.2021.247307FAاصغر مولائیاستادیار گروه معماری و شهرسازی، دانشکده معماری و شهرسازی، دانشگاه هنر اسلامی تبریزJournal Article20211113Human rights are one of the requirements of life in any society, which is emphasized in the Universal Declaration of Human Rights of UN and the Cairo Declaration on Human Rights. Homeless people are among the socially disadvantaged groups which realization of their citizenship rights is important. Organizing these people, including beggars, addicts, homeless people and street people has been carried out by providing warm shelters in Tehran. This study aimed to explain the dimensions, indicators, issues and strategies for the realization of citizenship rights of the homeless people in Tehran focusing on Khavaran shelter. The research has been conducted using quantitative and qualitative approach. The results show that the most important indicators of the rights of the homeless are the right of dignity, liberty, family formation, social security, the right to freely choose work, health, and well-being, education, participation in society, and free and full development of personality. Providing warm shelters address some of their human and citizenship rights, although the residents of neighbors in which these shelters are placed face some problems and undesirable conditions which deprives them of comfort and well-being.
حقوق بشر از الزامات حیات بشری در هر جامعهای است که در منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد و منشور حقوق بشر اسلامی و نیز حقوق شهروندی اغلب کشورها و نهادها بر مواد آن تأکید شده است. افراد بیخانمان از جمله گروههای آسیبدیدۀ اجتماعیاند. ساماندهی این افراد اعم از متکدّیان، معتادان، بی خانمانها، و کارتن خوابها در شهر تهران با احداث گرمخانههایی انجام میشود که علاوه بر کمتوجهی به برخی مواد حقوقی، مسائل دیگری نیز بویژه برای سایر شهروندان و محلههای مجاور گرمخانهها ایجاد شده است. هدف این پژوهش تبیین ابعاد، شاخصها، مسائل، و راهبردهای تحقق حقوق شهروندی افراد بیخانمان است که در ارتباط با گرمخانههای شهر تهران بویژه گرمخانۀ خاوران انجام میشود. پژوهش حاضر با رویکرد کمّی و کیفی، با روش تحقیق پیمایشی و تحلیلی و پژوهش میانرشتهای و با استفاده از شیوههای مطالعۀ اسنادی و کتابخانهای و پژوهشهای موردی و توزیع پرسشنامه انجام شده است. نتایج پژوهش نشان میدهد که مهمترین شاخصهای حقوق بیخانمانها عبارتند از: حق حیثیت و حقوق یکسان، زندگی و آزادی و امنیت، تساوی حقوق با دیگران، تشکیل خانواده، تأمین اجتماعی، حق برگزیدن آزادانۀ کار، استراحت و استفاده از ایام فراغت، سطح زندگانی، سلامت و رفاه او و خانوادهاش، تعلیم و تربیت، شرکت در اجتماع، رشد آزاد و کامل شخصیت. ساماندهی افراد آسیبدیدۀ اجتماعی یکی از وظایف نهادهای اجتماعی و مدیریت شهری میباشد. احداث گرمخانهها با ساماندهی افراد بیخانمان و تأمین بخشی از حقوق بشر و حقوق شهروندی آنها (از قبیل ایجاد سرپناه، تأمین آب و غذا، ایمنی، امنیت و بهداشت) از مرگ و میر آنها در هوای سرد و در اثر بیخانمانی، جلوگیری میکند. اما برخی گرمخانهها از جمله گرمخانۀ خاوران مشکلات و آسیبهای جانبی برای سایر شهروندان بویژه ساکنان محلههای پیرامون گرمخانه ایجاد میکند. زبالهگردی، خرده سرقت، مصرف مواد مخدر، و حضور نامرتب در فضاهای همگانی از جمله فعالیتهای بیخانمانها و معتادان مددجوی گرمخانهای است که موجب سلب اسایش و آرامش سایر شهروندان میشود.
<strong> </strong>