نوع مقاله : علمی
نویسندگان
1 دانشیار مؤسسة پژوهش و برنامه ریزی آموزش عالی
2 دانشیار مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور
چکیده
در دهة اخیر، حوزة مطالعات اجتماعی علم در ایران ازطریق انتشار دهها اثر علمی شکل گرفته است. ارائة تصویری روشن و علمی از پژوهشهای انجامشده در ایران نقطة عزیمت مهمی برای سیاستگذاران است. این فراتحلیل میتواند انباشت علمی داخل کشور را درقلمرو مطالعات اجتماعی علم به تصویر بکشد و با ترکیب مطالعات پیشین ایده ها و راه کارهای نوینی را به مدیران و سیاستگذاران حوزة علم عرضه کند. پرسش اصلی مطالعة حاضر این است که در حوزة مطالعات اجتماعی علم در ایران چقدر انباشت و تولید علم صورت گرفته است؟ این دانش انباشته ازنظر شکلی، روششناختی و محتوایی چه ویژگیهایی دارد؟ این پژوهش بهمنظور نیل به مرور نظاممندی که هدف مطالعه است از روش فراتحلیل کمی و کیفی بهره میجوید. برای فراتحلیل کیفی آثار مکتوب نویسندگانایرانی، کلیة مطالعات انجامشده طی دو دهة گذشته، اعم از کتاب، مقاله و پایاننامه، که حدود یکصد اثر برآورد شد، بهصورت تمامشماری مطالعه، فیشبرداری، کدگذاری وتحلیل شد. یافته های این مطالعه نشان دهندة تأخر مطالعات اجتماعی علم در ایران نسبت به نسلها و رهیافتهای چندگانة جامعهشناسی ایرانی است. ماهیت غالب در این آثار، رویکرد برونگرا و در سطح توصیفی و متمرکز در نسل دوم جامعهشناسی ایرانیاست. راهکارهای ارائهشده در این آثار نیز غالباً مدیریتی، تکزمینهای، اصلاحی، در سطح کلان و فرابخشی، مشوق رویکرد اشاعهگرا و با ویژگی بلندمدت بوده اند.
کلیدواژهها
مقدمه و طرح مسئله
فراتحلیل[1] در زیرمجموعة مطالعات نظامیافته[2] قرار میگیرد؛ بنابراین، هرچند مطالعات انجامشده در یک زمینۀ خاص پراکنده و غیرنظاممند باشند، فراتحلیل قادر است آنها را منظم و معنیدار سازد. ازسویی، سیاستسازی[3] حلقة گمشدة عرصۀ نظریه و کاربرد (عمل) است و میتواند بین نظریه و عمل تعامل و همافزایی ایجاد کند. در فرآیند این بدهوبستان هم سیاست و هم نظریه به بالندگی و غنای بیشتر دست مییابند. البته فرآیند سیاستسازی نیازمند انباشت و تراکم مطالعات است و پدیدهای خلقالساعه نیست. مطالعات نظاممند و ازجمله فراتحلیل این انباشت را تأمین و منظم میکند و در خدمت هدفهای مطالعاتی قرار میدهد.
مطالعات متعددی با روش فراتحلیل در قلمرو مطالعات اجتماعی علم بههمت محققان خارجی انجام شده است. دراینمیان، میتوان از فراتحلیل فیلیپ داویس (2004) درباب وضعیت علم جامعهشناسی و سیاستپژوهی، مطالعة نیک آلوم (2008) دربارة معرفت علمی و نگرشها در تلاقی فرهنگها و فراتحلیل فانلی (2009) در زمینة تقلب علمی دانشمندان نام برد. در زمینة آثار مربوط به «جامعهشناسی علم» با رویکرد فراتحلیل کیفی در ایران نیز میتوان به مقالة ذاکرصالحی (1386) تحت عنوان «فراتحلیل مطالعات انجامشده در ایران پیرامون جذب نخبگان و پیشگیری از مهاجرت آنان» و مقالة قانعیراد (1389) با نام «مرور انتقادی بر تلاشهای ایرانی برای توسعة جامعهشناسیهای دگرواره» اشاره کرد. جلاییپور (1387) در تحلیلی کیفی از کاربرد نظریههای جامعهشناسی در مطالعات ایرانی و با استفاده از گونهشناسی چهار گونه نظریههای جامعهشناسی، چارچوب نظری اغلب این مطالعات را سرگرمکننده و متکی به نمایش جدولهای آماری میداند و اضافه میکند که دوسوم این تحقیقات نتیجة روشنی از پژوهش خود نگرفتهاند. آزاد ارمکی (1389) نیز در تحلیل کیفی آثار جامعهشناسی ایرانی در طی دورهای هفتادساله بین محتوای نظری و روششناختی این آثار و زمینۀ وسیعتر اجتماعی ازجمله تحولات اجتماعی و سیاسی کشور و به طور خاص چرخش نسلهای جامعهشناختی رابطه برقرار میکند. او چهار نسل جامعهشناختی را براساس دورههای تاریخی تشخیص میدهد: دورۀ اول پهلوی دوم و نوسازی سیاسی، دورة دوم پهلوی دوم و ظهور انقلاب اسلامی، انقلاب فرهنگی تا پایان جنگ ایران و عراق، دوران اصلاحات و جهانیشدن. تحلیل متنی و زمینهای آزاد ارمکی نشان میدهد که هریک از این نسلها در وضعیت تاریخی و مناسبات و ارتباط سازمانی متفاوت زیست کردهاند و رویکردهای متفاوتی دارند. براساس این مطالعه، نگرش نسل اول را «فلسفة اجتماعی»، نگرش نسل دوم را «مهندسی اجتماعی، بررسیهای اجتماعی و مطالعات توسعه»، نگرش نسل سوم را «بنیادگرایی علمی و نقد اجتماعی» و نگرش نسل چهارم را «مدل روشنگری، اندیشة پستمدرن و مطالعات فرهنگی» نامگذاری میکند.
بهاعتقاد برخی پژوهشگران، رویکردهای جدید در علوم اجتماعی نیز غالباً از میدان علوم اجتماعی ایران غائباند. از سال 1980 به بعد، سه رویکرد جدید به علوم اجتماعی عبارت بودهاند از: 1. تلقی علوم اجتماعی بهمنزلة علوم عملگرا 2. تلقی بهمثابة مدیریت گذار اجتماعی 3. علوم اجتماعی بهعنوان علوم خطمشی (پیران، 1389). علوم خطمشی پیوند بین نظر و عمل را برقرار میکنند و هدف آنها اصلاح منظم و مستمر عملکردها و تصمیمات عمومی است. برایناساس، مطلوب این است که نتایج و یافتههای مطالعات علم وارد قلمرو سیاستگذاری علم شود. به نظر میرسد قلمرو مطالعات علم، بهمعنای عام، و جامعهشناسی علم، بهمعنای خاص، با حوزة سیاستگذاری علم پیوند پویا و مستمر و وثیقی ندارد. در غرب، این حوزة مطالعاتی بهدلیل برخورداری از عینیت و توجه به واقعیتهای زندگی مردم و ارتباط خوب دانشگاهها با مسئولان توانسته است جایگاه خود را پیدا کند.
اکنون، پرسش اینجاست که در حوزة مطالعات اجتماعی علم در ایران چقدر انباشت و تولید علم به زبان فارسی صورت گرفته است و این دانش انباشته ازنظر شکلی، روششناختی و محتوایی چه ویژگیهایی دارد؟ این پژوهشها بیشتر تحت تأثیر کدام رویکردهای فلسفی و نظری بودهاند؟ نقاط تأکید و اشتراک آنها چیست؟ هدف از این طرح، مطالعة نظاممند آثار مکتوب کشور در قلمرو مطالعات اجتماعی علم به منظور شناخت تفصیلی این پژوهشهاست. سؤالات این پژوهش را بهصورت منظمتر میتوان به شرح زیر تدوین کرد:
1- رویکرد اصلی این پژوهشها چیست؟
2- سیاستها و راهکارهای برگرفته از این پژوهشها غالباً معطوف به کدام موج از امواج سهگانة جامعهشناسی علم هستند؟
3- سیاستها و راهکارهای پیشنهادی کدام حوزهها و قلمروها (ساختار، رفتار...) را در بر میگیرد؟
4- محققان ما چه سؤالات اساسیای درباب فرایندها، بروندادها و ساختار رسمی سیاستگذاری علم و فناوری کشور داشتهاند؟
5- سیاستها و راهکارها غالباً کدام نوع از انواع سیاست را مورد نظر قرار دادهاند؟
6- سطح سیاستها و راهکارهای برگرفته از مطالعه بر کدامیک از سطوح خرد (کنشگران فردی)، میانی (سازمانها)، ملی یا بینالمللی متمرکز است؟
7- کدامیک از ذینفعان نظام ملی علم و فناوری تحت مطالعه قرار گرفتهاند؟ (جامعه، دانشگاهها، سازمانهای تحقیقاتی، دولت، انجمنهای علمی، قوة مقننه، رسانههای جمعی، پارکهای علمی، مراکز رشد، بخش تحقیق و توسعه، سازمانهای صنعتی و ...).
مروری بر ادبیات نظری جهانی و پیشینۀ وضعیت مطالعات جامعهشناختی علم در ایران
علم بهلحاظ موضوع، روش، هدف، شکل و جهت حرکت تاریخی، زبان، منشأ جامعهشناختی، تشکل و گروهبندی، کارکرد اجتماعی، سازمان اجتماعی و نوع رهبری از دیگر معرفتها متمایز شده است (توکل، 1389: 12). جامعهشناسی علم یکی از شاخههای جامعهشناسی است که علم را بهمثابة فعالیتی اجتماعی تحت مطالعه قرار میدهد و به موقعیت اجتماعی علم و تأثیرات اجتماعی آن و نیز ساختارهای اجتماعی و فرآیندهای فعالیت علمی میپردازد. جامعهشناسی علم براساس دیدگاهها، نظریهها و روشهای جامعهشناختی و نیز رویکردها، نظریهها و روشهایی که خود گسترش داده است، روابط متقابل بین متغیرهای علمی و متغیرهای اجتماعی را بررسی میکند (محسنی، 1372). جامعهشناسی علم پرسشهایی را درباب روابط بین علم و اجتماع و لوازم اجتماعی پیشرفت علمی مطرح میکند و تحقیقات علمی را نیز فعالیتی اجتماعی مانند دیگر فعالیتها تلقی میکند. جامعهشناسان از اواسط قرن بیستم، ابعاد نهادی، علمی، فرهنگی و اجتماعی علم را بررسی و نقد کردند. با وجود اهمیت علم در جامعه از قرن نوزدهم به بعد است که به توسعة آن توجه میشود. درواقع، موانع سر راه جامعهشناسی علم متعدد بودند. ازطرف دیگر، علمگرایان علم را فعالیتی خاص و متمایز از دیگر فعالیتهای بشری محسوب میکردند و دانستنیهای علمی را نوعی شناسایی متعالی و ماورای شناختهای دیگر (خصوصاً مذهبی) بهشمار میآوردند. در جامعهشناسی این تصور حاکم است که نوعی جدایی معرفتشناختی بین فعالیتهای علمی و دیگر فعالیتهای بشری وجود دارد. این دید را برخی جامعهشناسان علم زیر سؤال میبرند. فعالیتهای جامعهشناسی علم را میتوان در پنج دوره از هم تفکیک کرد:
دورۀ اول: درواقع، بخشی است که به دوران ماقبل توسعة واقعی جامعهشناسی علم تعلق دارد. جامعهشناسان کلاسیک علم را درقالب مطالعات کلی و معرفتها مورد توجه قرار میدهند، ولی به خود علم توجه خاصی نمیکنند.
دورۀ دوم: برای اولینبار، از جامعهشناسی علم جدا از دیگر علوم سخن به میان میآید. جامعهشناسان خصوصاً رابرت مرتون[4] اصول عرفی جامعهشناسی علم را زیر سؤال میبرند و از هنجارهای[5] فضای علمی سخن میگویند.
دورۀ سوم: شامل کارهای متعددی است که علم را همچنان نهادی اجتماعی در نظر میگیرد. جامعهشناسان به مطالعة سلسلهمراتبها، طبقهبندیها و روشهای سازماندهی میپردازند و از پژوهشگرانی که این نهادها را تشکیل میدهند سخن میرانند.
چهارمین و پنجمین دوره: زمانی است که جامعهشناسی علم وسعت بیشتری یافته و پیچیدهتر شده است. از سالهای 1970 به بعد، جامعهشناسی علوم از فلسفة علوم و تاریخ علوم بعضی از مفاهیم را اقتباس میکند. مطالعة جامعهشناسی علوم نشان میدهد که جمعآوری معرفتها و دانستنیها فعالیتی جمعی است (خسرو خاور، 1388: 167). با ردکردن مفهوم اثباتگرایانة[6] علم، جامعهشناس درصدد است زیربنای معرفتی علم را تعیین کند. او سعی میکند این زیربنا را درقالب بافت اجتماعی و فرهنگی بازیابد (دورۀ چهارم) یا در اعمال یا کنشهای متقابل اجتماعی هدف بحث قرار دهد (دورۀ پنجم).
درکنار این دورههای تاریخی، جامعهشناسی علم رویکردهای مختلفی را از سر گذرانده است، اما لزوماً این رویکردها توالی تاریخی نداشتهاند. پژوهشهای انجامشده در زمینة جامعهشناسی علم یکی از سه رویکرد (امیرشیبانی، 1378: 390؛ توکل، 1389: 97) زیر را دارند:
1. رویکرد برونگرا
در این رویکرد، براساس این پرسش که چه رابطهای بین ساختار و موقعیت اجتماعی و عوامل مختلف درون حوزة علم یا خود علم، بهمثابة نهاد اجتماعی، وجود دارد، روابط متقابل بین متغیرهای اجتماعی و متغیرهای علمی بررسی میشود. «دانشمندانی که در این حوزه کار
میکنند، واقعیتهای علمی را دستخوش تعیّن یا جبر عوامل ماورای علمی و مشخصاً عواملی اجتماعی میدانند. مرتون جوان (قبلاز سال 1960) بیشتر این رویکرد را داشته است».
2. رویکرد درونگرا یا نهادی
در این رویکرد، علم نوعی نظام تلقی شده و ارتباط عوامل درونی این نظام مانند دانشمندان، آثار علمی، ارتباطات علمی، هنجارهای علمی ازقبیل نظامهای ارزشیابی، پاداش، ارتقا و گزینش تحت بررسی قرار میگیرد. این رویکرد همراه با کاربردیشدن پژوهشهای جامعهشناسی علم گسترش یافته است.
3. رویکرد شناختی
موضوع محوری در این رویکرد چگونگی پیدایش و تحول شناخت علمی و قوانین حاکم بر آن مستقل از عوامل بیرونی است. در این رویکرد، نظامهای فکری و روابط متقابل بین آنها مانند روابط بین نظریه، فرضیه، روش و تحول آنها به صورت مجموعهای نسبتاً مستقل از اوضاع اجتماعی بررسی میشود.
تکوین و رشد جامعهشناسی علم را میتوان در سه موج متفاوت بازشناخت (قاضی طباطبایی و ودادهیر، 1386): موج اول، جامعهشناسی علم مرتونی یا علم بهمثابة نظام اجتماعی است که علم را نهاد اجتماعی مستقل و کارکردی میداند و در آن همیشه علم واقعیتی عینی، تردیدناپذیر، معقول و کارکردی است. موج دوم، همان جامعهشناسی جدید علم یا جامعهشناسی معرفت علمی است که با کوهن آغاز میشود و علم را نوعی برساخت اجتماعی در نظر میگیرد و بر نسبیباوری و نفوذ اجتماع و فرهنگ در علم تأکید دارد. موج سوم، با گسترش جامعهشناسی علم- فناوری[7] همراه است. این موج علم و جامعه را سوژهای برای تکامل مشترک در نظر میگیرد و در آن علم و جامعه هستارهایی ملازم و دارای تعامل با یکدیگرند. این موج مشتمل بر نظریة کنشگر ـ شبکه،[8] نظریة شیوة جدید تولید دانش[9] (دانش سبک دو) یا علم پساهنجاری[10] و نظریۀ پیچۀ سهگانه است. درباب شکلگیری جامعهشناسی علم، تحولات درونی این علم نیز مهم و درخور اعتنا هستند.
براساس یافتههای پژوهش موسوی و رحیمی سجاسی (1389: 191)، تمایزپذیری و یکپارچگی در قلمروهای معرفتی با تفکیک اهداف و روشهای قلمروهای مختلف علم ازطرفی و تعامل قلمروهای گوناگون با یکدیگر ازطرف دیگر، چگونگی رشد جامعهشناسی ایرانی را تبیین خواهد کرد. دراینمیان، هویت رشتهای جامعهشناسی یا شاخههای آن (مانند جامعهشناسی علم) شاخصی از تمایزیافتگی تلقی میشود. درحقیقت، جامعهشناسی بهطور عام در ایران قدمت چندانی ندارد. اگر تأسیس مؤسسة مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران (سال 1337) را آغاز شکلگیری مطالعات سازمانیافته در زمینة جامعهشناسی در نظر بگیریم، روشن میشود که این علم در ایران جوان است. ظاهراً توجه به زمینههای خاص جامعهشناسی و رشد مطالعات و تحقیقات در این زمینه غالباً به دو عامل وابسته بوده است:
- سیاستها و برنامهریزیهای دولت که با اختصاص بودجه، متقاضی انجام پژوهشهای خاص بودهاست. دراینزمینه میتوان رشد پژوهشهای مربوط به جامعهشناسی روستایی را پساز اجرای برنامة اصلاحات ارضی و نیز گسترش پژوهشهای جمعیتی را همراه با توجه دولت به برنامهریزیهای جمعیتی مثال زد.
- علایق و سلیقههای فردی: ازآنجاکه برنامهریزیها در ایران تداوم نداشته و برنامهریزی و تعهد به انجام آن نهادینه نشده است، علایق فردی و اتفاقات نقش تعیینکنندهای مییابند؛ مثلاً تأسیس یا انحلال یک رشتة دانشگاهی میتواند براساس علاقة این یا آن فرد یا حضور و غیبت اتفاقی یک یا چند فرد متخصص در آن رشته صورت گیرد (امیرشیبانی، 1378: 401).
جامعهشناسی علم در ایران سابقة زیادی ندارد و تدریس دانشگاهی آن از سال 1366 در 2 واحد درسی کارشناسیارشد جامعهشناسی در دانشگاه تهران آغاز شد و در سال 1370 با انتشار کتاب جامعهشناسی علم محمد توکل و دوسال بعد با کتاب منوچهر محسنی این مبحث وارد انتشارات دانشگاهی ایران شد. براساس شرح درس، هدف آن «آشنایی با ابعاد و خصوصیات مختلف این رشته از جامعهشناسی، شناخت پیشرفتهای علمی، فنی و مشکلات ناشی از رشد تکنولوژی در جهان معاصر» است. بدینترتیب، این دسته از مطالعات تحولات نسل اول تا سوم را تجربه نکرده است و غالباً از سال 1370، یعنی مقارن با ظهور نسل چهارم (به تعبیر آزاد ارمکی)، شکل گرفته است. با وجود این، اکثر قریببهاتفاق پایاننامهها در این شاخة علمی با رویکرد کمّی و کلاسیک پژوهش (نسل دوم) تدوین شده است و با فضای زیستی نسل چهارم همخوانی کمی دارد. برخی نویسندگان تلاش کردهاند نوعی سنخشناسی را درباب مطالعات علم در ایران ارائه دهند.
معمار (1383) مجموعه مطالعات علمپژوهی موجود به زبان فارسی را در پنج دستة مطالعات توصیفی، مطالعات تحلیلی، مطالعات جامعهشناسی تاریخی، مطالعات جامعهشناسی کلان، و مطالعات جامعهشناسانة علمی- تجربی جای داده است. شارعپور و فاضلی (1386) دستهبندی معمار را نقد کردهاند و سپس مجموعه آثار موجود را در سه دستۀ مطالعات کمی توصیفی و تحلیلی برمبنای شاخصهای علم و تکنولوژی، مطالعات جامعهشناسی تاریخی علم، و مطالعات جامعهشناسی علم غیرتاریخی طبقهبندی میکنند. آنان سه دستة اول، دوم و پنجم در طبقهبندی معمار را اساساً دارای ماهیت یکسانی میدانند؛ زیرا دستة اول و دوم بر متغیرهای کمی و توصیف شاخصهای علم و تکنولوژی- در سطوح مختلف- تأکید دارند و دستة پنجم نیز همین شاخصها را نشاندهندة وضعیت علوم و تکنولوژی میداند و تنها فرق آن با دو دستة قبلی، تأکید بر تحلیل روابط میان این شاخصها با شاخصهای توسعة اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. در دو دستة اول، شدت روابط آماری میان این شاخصها بررسی نمیشود و توصیفی است؛ در دستة پنجم، ضرایب آماری نیز محاسبه میشوند. برهمیناساس، مجموع مطالعات طبقهبندیشده ذیل دستههای اول، دوم و پنجم را میتوان مطالعات کمی توصیفی و تحلیلی خواند. به نظر این نویسندگان، در این دسته از مطالعات نظریهای بنیادی دربارة سازوکار رشد، انسجام و تغییر در علم وجود ندارد، فقط شاخصهای آماری کلان بررسی میشود و روابط میان کنشگران نظام اجتماعی علم مطالعه نمیشود. با توجه به نوع شاخصهایی که در اینگونه مطالعات بررسی میشود، میتوان آنها را مطالعات اقتصادی علمی نیز نامید. دستة دیگری از مطالعات وجود دارند که میتوان آنها را جامعهشناسی تاریخی علم در ایران خواند. این گروه دارای نظریهای برای تبیین توسعهنیافتگی علوم در برههای از تاریخ ایران هستند و بهلحاظ تأکید بر متغیرهای اجتماعی میتوان آنها را جامعهشناختی خواند. دستة سوم از گونهشناسی شارعپور و فاضلی در دستهبندی معمار وجود ندارد. این گروه، مطالعات جامعهشناختی هستند. تنوع کیفیت مطالعه در این گروه زیاد است. درون این گروه دو دسته مطالعه وجود دارد: دستة اول، بیشتر شامل گمانهزنیهای جامعهشناختی دربارة نظام اجتماعی علم در ایران و ثبت برخی مشاهدات است. دستة دوم، نظریهای را مبنای تحلیل خود قرار داده و کوشیده است نظامی نظری برای تبیین سازوکارهای موجود علم در ایران ارائه دهد.
روش پژوهش
این پژوهش بهمنظور نیل به مرور نظاممند، که هدف مطالعه است، از روش فراتحلیل کیفی[11] بهره میجوید. فراتحلیل و فرامطالعه غالباً در حوزة بررسی مطالعات فلسفی، تاریخ فکری، تاریخ و فلسفة علم و دیگر شاخههایی که بهنحوی بر تکامل و نقد اندیشهها و تحول و نمایش دانش متمرکز هستند بهکار میرود. در زمینة فراتحلیل آثار فراوانی وجود دارد که شاید جدیدترین آنها کتاب لیتل،[12] پژوهشگر مدرسة تحقیقات اجتماعی دانشگاه آکسفورد باشد که با عنوان مطالعات نظاممند و فراتحلیل بهکوشش دانشگاه مزبور منتشر شده است. اصطلاح فراتحلیل کیفی را اولینبار استرن و هاریس[13] در سال 1985 بهکار بردند. پاترسون[14] از اصطلاح فرامطالعه[15] استفاده کرده است. او معتقد است که فرامطالعه شامل فراتحلیلهایی است که در زمانهای مختلف انجام میشوند و به مقایسه و مقابلة اطلاعات میپردازند. طبق نظر ساندلوسکی و باروسو،[16] ترکیب پژوهشهای کیفی، فرآیند یا جریان صورتبندی نوعی واکاوی علمی را نشان میدهد که هدفش بازنگری نظاممند و تلفیق رسمی نتایج مطالعات پژوهشی کیفیِ بهاتمامرسیده است. پروژههای مربوط به ترکیب پژوهشهای کیفی، منظومه یا خانوادهای از رویکردها، استراتژیها و روشها را دربرمیگیرند. اسکریبر[17] و همکاران، سه کاربرد مهم فراتحلیل کیفی را شامل ساخت و پردازش نظریه، روشنسازی نظریهو نیز ارائة تفاسیر نظری جدید میدانند. استابروک[18] فراتحلیل کیفی را «رویهمریزی یافتهها» نامیده و معتقد است که این روش به توسعة نظریههای متوسط کمک میکند (ر.ک قاضی طباطبایی و ودادهیر، 1389). در پژوهش حاضر از روش کریپندورف[19] مبتنی بر مراحل ششگانۀ ذیل استفاده شده است:
1. طراحی زمینۀ کار (تعیین محیط پژوهش و متدولوژی)
2. جستوجوی آثار و منابع
3. واحدبندی دادهها (مضامین، پیامهای مهم، واژگان و...)
4. نمونهگیری از دادهها (نکات مهم متن)
5. کاهش دادهها و تنزّل آنها به چند گونه/ طبقه
6. استنتاج و تفسیر دادهها
در این مطالعه، مطابق مراحل روششناختی پیشگفته، ابتدا زمینۀ کار با بررسی ادبیات موضوع ازطریق مطالعة اسنادی[20] آغاز شد و سپس آثار و منابع لازم جستوجو شد. برای فراتحلیل کیفی آثار مکتوب نویسندگان ایرانی، کلیة مطالعات انجامشده بهصورت کتاب، مقاله و پایاننامه و طرح پژوهشی و مصاحبههای علمی طی دو دهة گذشته، که حدود یکصد اثرند، بهصورت تمامشماری مطالعه، فیشبرداری، کدگذاری و تحلیل شدند. در ابتدا، با مراجعه به سایتهای ایرانی که مقالات علمیـپژوهشی و علمیـترویجی را نمایه میکنند، جستوجو صورت گرفت. علاوهبرآن، منابع مربوط و موجود در چند کتابخانة دانشگاهی ازجمله کتابخانههای دانشکدة علوم اجتماعی و علوم انسانی و مدیریت دانشگاههای شهیدبهشتی، تهران، تربیتمدرس، علامهطباطبایی و تربیتمعلم (خوارزمی)، مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور و مؤسسة پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی و.... بررسی و گردآوری شدند. پایاننامهها نیز در پایگاه مرکز اسناد و مدارک علمی کشور جستوجو شدند. درمجموع، پساز بررسی، 98 اثر با بیشترین ارتباط محتوایی با موضوع تحقیق انتخاب شدند. استخراج مؤلفههای مختلف از میان این آثار اشباع دادهها را در سطح مطالعات داخل کشور نشان داد و دادهها به مرز تکرار نزدیک شدند. رویکرد محقق در ساماندهی فراتحلیل استقرایی (حرکت از جزء به کل) بوده و فرایند اکتشافی طی شده است. سپس، بهدنبال استقرای دیدگاهها و نظریات موجود در آثار تحت بررسی، جهت تقلیل دادهها بهمنظور طبقهبندی موضوعی و کیفی اقدام شد و سرانجام دادهها با توجه به مطالعات اسنادی اولیه تحت تفسیر قرار گرفتند. در روش کریپندورف گونهشناسی[21] از اهمیت زیادی برخوردار است. این روند، که در آغاز مبنایی برای توسعه و بسط علم زیستشناسی ازطریق شناخت گونههای گیاهی و جانوری بوده است، هماکنون در فهم انواع و گونههای مفاهیم، روشها و نظریهها در علوم انسانی نیز بهکار میرود. فراتحلیل کیفی یکی از راههای نیل به گونهشناسی نمونههای تحت مطالعه است.
هرچند پژوهشهای کیفی بهدلیل وابستگی مفاهیم و گونهشناسیها به زمینۀ محلی[22] مطالعۀ خود از جنبۀ ذهنی[23] برخوردارند، در این پژوهش روندها و فنون ذیل بهمنظور افزایش روایی و پایایی تحقیق در مرکز توجه قرار گرفتند:
- طیف وسیعی از یافتههای مطالعات قبلی در کانون توجه قرار گرفت نه طیف محدودی از آنها. بدیننحو که در انتخاب آثار ترکیبی از نظرها و دیدگاههای مختلف ملاحظه و وارد آثار منتخب شد.
- فهرست آثار انتخابشده ازحیث علمیبودن و دارابودن کمترین ویژگیهای لازم، به نظر سهنفر از اعضای هیئت علمی آشنا با موضوع رسید و آثار غیرمهم یا ژورنالیستی و ضعیف حذف شد.
- اعتباربخشی[24] نتایج به این صورت تأیید شد که سه داور کاربرگهای استخراجشده را با متن مقالات و آثار تطبیق دادند تا تعیین کنند که آیا توصیفاتی که در کاربرگ منعکس شده بازتابدهندۀ متن هستند یا خیر. مشاهدۀ مداوم نیز ازطریق کنارهم قراردادن یادداشتها و تحلیلها انجام شد.
- ویژگی استغراق[25] (غوطه ورشدن در دادهها) از این طریق حاصل شد که محقق بارها و بارها به متن و کاربرگها مراجعه کرد و علاوهبر کنارهم قراردادن آنها، با نگاهی مجموعهای دادهها را بازخوانی میکردند.
بازخوانی مکرر و مشاهدۀ مداوم متون اینهمانی نتایج و یافتهها را تأیید میکند. بهمنظور براکتینگ[26] و برای خلطنشدن نظرهای شخصی محقق با نظر دیگران، این دیدگاه در یک صفحه مکتوب و کنار نهاده شد.
- قابلیت اتکا[27] و همسانی یافتهها ازطریق کنارهم قراردادن یادداشتها و یافتههای خام و معانی استخراج و فرمولبندی شد و گونههای طبقهبندیشده به دست آمد. در هر مرحله از کار، اگر تناقضی محتوایی پیدا میشد در آن تجدید نظر صورت میگرفت.
- کاربرگ تهیهشده (ابزار) را ناظر علمی طرح و سهنفر از اعضای هیئت علمی خبره بازبینی کردند (بازنگری ناظران).
- آثار درقالب کاربرگ تلخیص و هر مبحث بهصورت یک مضمون یا تم[28] نوشته میشد. آنگاه تمها براساس معانی آنها سازماندهی و سپس مفاد استخراجشده تلفیق میگردید تا توصیفی جامعتر از یک گونه/ طبقه از دیدگاه به دست داده شود. درنهایت یافتههای نهایی مورد تفسیر قرار گرفت.
- اعتبار محققان[29] برای انجام این پژوهش از دو جهت تأمینشدنی بود: نخست، تجربة بیستساله در انجام پژوهشهای علوم انسانی و اجتماعی با روش کیفی و دوم، انجام چند طرح پژوهشی با روش فراتحلیل کیفی و انتشار نتایج آن در مجلههای معتبر علمی- پژوهشی.
یافتههای پژوهش
در این بخش، دو دسته از یافتههای پژوهش ارائه میشوند: ابتدا یافتههای شکلی و محتوایی مربوط به آثار بررسی و بهصورت کمی بیان میشوند. این یافتهها با توجه به هدف تحقیق بیشتر بر تحلیل وضعیت راهکارها و توصیههای مندرج در آثار متمرکز شده است. در بخش دوم نیز یافتههای کیفی و دستهبندی مقولاتی چون مباحث نظری، اهداف، سؤالات و فرضیهها مطرح میشوند.
یافتههای شکلی آثار و محتوای سیاستها و راهکارها
1/53 درصد از آثار تحت بررسی، یعنی بیشاز نیمی از مطالعات انجامشده در حوزۀ ابعاد اجتماعی علم و فناوری، را مقالههای علمی (ترویجی و پژوهشی) تشکیل میدهند. معادل 4/20 از این آثار را پایاننامههای کارشناسیارشد، 3/13 درصد را کتاب، 1/6 درصد را طرحهای پژوهشی و 1/5 درصد را پایاننامههای دکتری، و 2 درصد را مصاحبههای چاپشده تشکیل میدهند (جدول 1).
جدول 1. توزیع وضعیت آثار برحسب نوع اثر
درصد |
فراوانی |
نوع اثر |
1/53 |
52 |
مقاله |
4/20 |
20 |
پایان نامه کارشناسی ارشد |
3/13 |
13 |
کتاب |
1/6 |
6 |
طرح پژوهش |
1/5 |
5 |
پایان نامه دکتری |
0/2 |
2 |
مصاحبه چاپ شده |
0/100 |
98 |
جمع |
رشتۀ تحصیلی نویسندگان آثار
بیشترین درصد مربوط به رشتة جامعهشناسی است که با 2/52 درصد در بالاترین رتبه قرار دارد. بعدازآن، مدیریت با 5/11 درصد، و اقتصاد با 7/5 درصد در جایگاه بعدی قرار گرفتهاند (جدول 2).
جدول 2. توزیع وضعیت نویسندگان آثار برحسب رشته
رشته |
فراوانی |
درصد |
درصد معتبر |
جامعهشناسی |
48 |
0/49 |
2/55 |
مدیریت |
10 |
2/10 |
5/11 |
اقتصاد |
5 |
1/5 |
7/5 |
تاریخ |
4 |
4/1 |
6/4 |
فنی و مهندسی |
4 |
4/1 |
6/4 |
علوم سیاسی |
4 |
4/1 |
6/4 |
حقوق |
2 |
0/2 |
3/2 |
علوم تربیتی |
3 |
1/3 |
4/3 |
مدیریت آموزش عالی |
2 |
0/2 |
3/2 |
علوم پایه |
1 |
0/1 |
1/1 |
مردم شناسی |
1 |
0/1 |
1/1 |
سیاستگذاری علم |
1 |
0/1 |
1/1 |
اقتصاد آموزش عالی |
1 |
0/1 |
1/1 |
کتابداری |
1 |
0/1 |
1/1 |
جمع |
87 |
8/88 |
0/100 |
چندرشتهای |
11 |
2/11 |
|
جمع کل |
98 |
0/100 |
|
جدول 2 و نمودار وضعیت آثار را برحسب موضوعات اصلی نشان میدهد. بیشترین درصد مربوط به آثاری با موضوع پژوهش و تولید علمی، اجتماعات علمی و انجمنهای علمی است که هرکدام 2/12 درصد را به خود اختصاص دادهاند و هردو جایگاه نخست را دارند. بعدازآن، آثاری با موضوع مدیریت علم و فناوری با 2/10 درصد در جایگاه بعدی قرار دارند. همچنین، موضوع نخبگان و دانشمندان رتبة سوم را به خود اختصاص داده است. جدول 2 بهتفصیل پراکندگی بقیة موضوعات را نشان میدهد.
جدول 3. توزیع وضعیت آثار برحسب موضوعات اصلی
موضوع |
فراوانی |
درصد معتبر |
پژوهش و تولید علمی |
12 |
2/12 |
اجتماعات علمی، انجمنهای علمی |
12 |
2/12 |
مدیریت علم و فناوری |
10 |
2/10 |
نخبگان و دانشمندان |
9 |
2/9 |
فرهنگ علمی، علم و فرهنگ |
7 |
1/7 |
ابعاد اجتماعی علم – تاریخ علم |
7 |
1/7 |
تکنولوژی |
6 |
1/6 |
علم، اقتصاد و توسعه |
6 |
1/6 |
هنجارها و رسوم اخلاقی در علم |
5 |
1/5 |
توسعه علمی |
5 |
1/5 |
نوآوری |
4 |
¼ |
روابط و همکاریهای علمی ملی و بینالمللی |
4 |
¼ |
سازمانها و نهادهای علمی |
2 |
0/2 |
رابطه علم و جامعه |
2 |
0/2 |
آموزش علمی |
2 |
0/2 |
ترویج و انتشار علم |
1 |
0/1 |
حقوق علم |
1 |
0/1 |
ارزیابی علم |
1 |
0/1 |
زنان و علم |
1 |
0/1 |
جامعهشناسی سیاسی دانشجویان |
1 |
0/1 |
جمع کل |
98 |
0/100 |
نمودار توزیع وضعیت آثار برحسب موضوعات اصلی
روششناسی پژوهشهای مطالعات اجتماعی علم و فناوری
بررسی روشهای بهکاررفته در این مطالعات نشان میدهد که این آثار ازنظر روش تحقیق از تنوع خوبی برخوردارند و جمعاً 15 نوع روش تحقیق دنبال شده است. روش اسنادی و کتابخانهای با فراوانی 39 مورد حدود 40 درصد کل آثار را شامل میشود و البته ضعف تلقی میشود؛ زیرا این آثار در حد مروری بر ادبیات موضوع متوقف شدهاند. درمرتبة بعد، روش پیمایش و زمینهیابی با دارابودن 8/28 درصد کل آثار قرار دارد که سهم خوبی است و نشان میدهد محققان حوزة مطالعات علم به تحقیقات میدانی توجه خوبی داشتهاند. ناگفته نماند، بیشتر این موارد را پایاننامههای تحصیلات تکمیلی تشکیل میدهند. درمرتبة سوم، 9 مورد از آثار تحقیقات ترکیبی را بهکار بردهاند که نشان میدهد محققان مطالعات اجتماعی علم بهتدریج و با توجه به ضعفها و مشکلات روشهای تکروشی به سوی تحقیقات چندروشی گرایش پیدا کردهاند. برخی از روشهای چندگانۀ مورد استفاده در این مطالعات به این شرحاند:
*اسنادی، تحلیل محتوا، فراتحلیل کیفی و پیمایشی
*روش تحلیل مطالعات استراتژیک
*تحلیلی-تاریخی و تحلیل محتوا
*کتابخانهای، تحلیل محتوا و روش مقایسهای
*اسنادی، فراتحلیل کیفی و پیمایشی
*اسنادی، تحلیل انتقادی و روش مقایسهای
*اسنادی و مصاحبه با افراد مطلع کلیدی و مطالعة تطبیقی
*اسنادی و مصاحبة عمقی
*پیمایش و مصاحبه با خبرگان
درمرتبة چهارم نیز روش تحلیل تاریخی (معادل 6.1 درصد) قرار دارد. پسازآن، روش توصیفی و تحلیلی با سه مورد استفاده قرار دارد. روشهای نظریۀ مبانی و تحلیل ثانویه نیز هرکدام دو مورد در این مطالعات بهکار گرفته شدهاند. برخی دیگر از روشها نیز فقط در یک مورد استفاده شدهاند: تحلیل مستندات آماری، دلفی، اقتصادسنجی، روش تحلیل محتوا، روش مطالعه تاریخی، مطالعة تطبیقی، پانل خبرگان و گروههای کانونی، مطالعة موردی، و اسنادی و روش مقایسهای (مجموعاً 9 مورد).
جدول4. میزان کاربرد انواع روشهای پژوهش
درصد |
فراوانی |
روش تحقیق |
8/39 |
39 |
اسنادی و کتابخانهای |
6/28 |
28 |
پیمایشی و زمینهیابی |
18/9 |
9 |
استفاده از چند روش همزمان |
12/6 |
6 |
تحلیل تاریخی |
06/3 |
3 |
توصیفی و تحلیلی |
04/2 |
2 |
روش نظریه مبنایی |
04/2 |
2 |
تحلیل ثانویه |
02/1 |
1 |
تحلیل مستندات آماری |
02/1 |
1 |
دلفی |
02/1 |
1 |
اقتصادسنجی |
02/1 |
1 |
تحلیل محتوا |
02/1 |
1 |
تاریخی |
02/1 |
1 |
مطالعه تطبیقی |
02/1 |
1 |
پانل خبرگان |
02/1 |
1 |
مطالعه موردی |
02/1 |
1 |
اسنادی و روش مقایسهای |
100 |
98 |
جمع کل |
رویکرد توصیههای سیاستی
رویکرد سیاستها و راهکارهای پیشنهادی آثار و بهعبارت دیگر، رویکرد توصیههای سیاستی آنها برحسب سه دسته از رویکردهای ذیل بررسی شدهاند:
- رویکردهای جامعهگرا و دولتگرا: بررسی این نکته که پژوهشهای مزبور معطوف به مطالعۀ مسائل و نیازهای جامعه هستند یا شناخت و پاسخگویی به نیازهای دولت، بخش عمومی و نهادهای حاکمیت را در نظر دارند.
- رویکردهای اشاعهگرا و مأموریتگرا: بررسی محتوای تلویحی و تصریحی آثار مزبور بهمنظور دریافت این نکته که این آثار برای کدامیک از دو راهبرد اشاعة علم، فناوری و نوآوری در کل بدنة جامعه بدون توجه به مأموریتهای اقتصادی و تکنولوژیک خاص یا راهبرد گسترش آنها برحسب تأمین مأموریتهای خاص صنعتی، اقتصادی و تکنولوژیک اهمیت بیشتری قائلاند.
- رویکرد فشار علم دربرابر کشش تقاضا: هدف در این مقوله، شناخت رویکرد آثار ایرانی در زمینة اهمیت «فشار علم» یا تولید دانش در دانشگاهها، مراکز پژوهشی و دیگر نهادهای مولد علم یا «کشش تقاضا» ازسوی مراکز مصرفکنندۀ دانش همچون بخشهای صنعتی و تولید کالایی و نهادهای سیاستی است.
آثار تحت بررسی در 27 مورد معادل 27.6 درصد فاقد سیاست و راهکار پیشنهادی بودهاند و در برخی موارد هم با وجود ارائۀ سیاست و راهکار، رویکرد سیاستی خود را تصریح نکردهاند. بدینترتیب، با توجه به درصد پاسخهای معتبر، میتوان گفت تقریباً دوسوم آثار بررسیشده دارای رویکرد جامعهگرا و یکسوم دارای رویکرد دولتگرا هستند (4/32 درصد دولتگرا و 6/67 درصد جامعهگرا).
بخش زیادی از آثار تحت بررسی، معادل90 درصد آنها، رویکرد اشاعهگرا دارند و صرفاً 10 درصد این آثار دارای رویکرد مأموریتگرا هستند. بهعبارت دیگر، بیشتر این آثار بر نفوذ علم و نوآوری در کل بدنة جامعه و نهادها و صنعت تأکید دارند و نه بر تولید علم در حوزههای منتخب.
در بین آثار بررسیشده 9/45 درصد دارای رویکرد فشار علم و 8/37 درصد نیز دارای رویکرد کشش تقاضا هستند و در 2/16 درصد از این آثار نیز هردو رویکرد مشاهده میشود. این بدانمعناست که بخش زیادی از نویسندگان ایرانی منشأ توسعة علم و فناوری را در بخش دانش جستوجو میکنند.
محتوای سیاستی
از بین 98 اثر بررسیشده، 27 مورد فاقد راهکار و سیاست بودهاند و از 71 اثری که راهکار و سیاست داشتهاند محتوای 7/50 درصد مدیریتی، 2/35 درصد فرهنگی ـ اجتماعی، 7 درصد اقتصادی ـ مالی و 7 درصد مربوط به حوزة فنی، فناوری و روش انجام کار بوده است.
پشتوانة سیاستی
تحلیل دادهها نشان میدهد که 1/52 درصد از سیاستها و راهکارهای بیانشده در آثار تحت بررسی از پشتوانة نظری و فکری و 9/47 درصد نیز از پشتوانة تجربی برخوردار بودهاند.
زمینة سیاستها و راهکارها
تحلیل سیاستها و راهکارها نشان میدهد که 5/84 درصد از سیاستها و راهکارها تکزمینهای و 5/15 درصد نیز چندزمینهای بوده است.
نوع تغییر سیاستی
سیاستها و راهکارها معمولاً میل به تغییر را بیان میکنند. پرسش این است که آیا این سیاستها بیشتر به تغییرات ساختاری توجه دارند یا تغییرات کارکردی ـ رفتاری؟ تحلیل دادهها مبین این است که گرایش به تغییر ساختارها بیشتر از گرایش به تغییرات کارکردی است. براساس این تحلیل، 38 درصد از آثار به تغییر ساختاری و 4/25 درصد به نوع تغییرات کارکردی ـ رفتاری توجه دارند و 6/36 درصد از آنها نیز هر دو نوع تغییر را توصیه میکنند.
افق زمانی
تحلیل دادهها نشان میدهد که افق تغییرات پیشنهادی آثار تحت بررسی به گسترۀ بلندمدت نزدیکتر است. فقط 2/10 درصد از این آثار توصیههای سیاستی دارای افق کوتاهمدت را پیشنهاد دادهاند، درحالیکه افق زمانی 49 و 8/40 درصد از آثار در مقیاس بلندمدت و کوتاهمدت قرار دارد.
سطوح سیاستی
منظور از سطوح سیاستی، مراجع گوناگون انجام یا اعمال توصیههای سیاستی در مقیاسهای سهگانۀ ملیـ فرابخشی، بخشی و بازیگران نهادیـ فردی است. بیشتر توصیهها به اقداماتی برمیگردد که باید در سطح ملی و فرابخشی (معادل 7/43 درصد) انجام شوند و پسازآن، توصیههای سیاستی در سطح بخشی (معادل 4/32 درصد) قرار دارند. برخی توصیهها نیز باید در سطح بازیگران فردی تحقق پیدا کنند (معادل 7/19 درصد). کمترین میزان نیز به سطح سیاستهای سازمانی (معادل 2/4 درصد) تعلق دارد.
جدول 5. تحلیل کمّی محتوای آثار تحت بررسی
ردیف |
متغیرهای تحلیلی |
مقولههای تحلیلی |
فراوانی |
درصد |
1 |
رویکرد سیاستی(1) |
جامعهگرا |
48 |
67.6 |
دولت گرا |
23 |
32.4 |
||
جمع |
71 |
100 |
||
2 |
رویکرد سیاستی(2) |
اشاعهگرا |
36 |
90 |
مأموریتگرا |
4 |
10 |
||
جمع |
40 |
100 |
||
3 |
رویکرد سیاستی(3) |
فشار علم |
17 |
45.9 |
کشش تفاضا |
14 |
37.8 |
||
هر دو |
6 |
16.2 |
||
جمع |
37 |
100 |
||
4 |
محتوای سیاستی |
مدیریتی |
36 |
50.7 |
فرهنگی-اجتماعی |
25 |
35.2 |
||
اقتصادی-مالی |
5 |
7 |
||
فنی-فناوری و روشی |
5 |
7 |
||
جمع |
71 |
100 |
||
5 |
پشتوانۀ سیاستی |
نظری-فکری |
37 |
52.1 |
تجربی |
34 |
47.9 |
||
جمع |
71 |
100 |
||
6 |
زمینۀ سیاستی |
تکزمینهای |
60 |
84.5 |
چندزمینهای |
11 |
15.5 |
||
جمع |
71 |
100 |
||
7 |
نوع تغییر سیاستی |
ساختاری |
27 |
38 |
کارکردی |
18 |
25.4 |
||
هر دو |
26 |
36.6 |
||
جمع |
71 |
100 |
||
8 |
افق زمانی |
بلندمدت |
48 |
49 |
میانمدت |
40 |
40.8 |
||
کوتاهمدت |
10 |
10.2 |
||
جمع |
98 |
100 |
||
9 |
سطوح سیاستی |
ملی و فرابخشی |
31 |
7/43 |
بخشی )قلمرو چند سازمان و دستگاه) |
23 |
4/32 |
||
افراد و بازیگران |
14 |
7/19 |
||
سازمانی (یک سازمان یا دستگاه) |
3 |
2/4 |
||
جمع |
71 |
100 |
نهادهای مجری و مسئول انجام پیشنهادهای سیاستی
جدول 6 توزیع فراوانی برحسب نهادهای مجری و مسئول انجام پیشنهادها را نشان میدهد. 5/22 درصد دو نهاد را مجری و مسئول انجام پیشنهادها میدانستند که بیشترین درصد را به خود اختصاص داده و در جایگاه نخست قرار گرفته است. 3/18 درصد بازیگران، افراد و دانشمندان را مسئول انجام پیشنهادها دانستهاند که در جایگاه دوم قرار گرفتهاند. جایگاه بعدی 1/14 درصد را تشکیل دادهاند که سه نهاد این مسئولیت را به عهده داشتهاند. بقیة مراکز هم بهتفصیل در جدول 5 آورده شده است.
جدول6. توزیع فراوانی برحسب نهادهای مجری
نهاد |
فراوانی |
درصد |
درصد معتبر |
دو نهاد (دولت و کنشگران فردی) |
16 |
3/16 |
5/22 |
بازیگران، افراد، دانشمندان |
13 |
3/13 |
3/18 |
سه نهاد (دولت، کنشگران فردی، دانشگاهها) |
10 |
2/10 |
1/14 |
دولت |
6 |
1/6 |
5/8 |
جامعه |
6 |
1/6 |
5/8 |
دانشگاهها |
6 |
1/6 |
5/8 |
گروهها و انجمنها |
5 |
1/5 |
0/7 |
مراکز فناوری |
5 |
1/5 |
0/7 |
چهار نهاد (دولت، کنشگران، دانشگاه، جامعه) |
5 |
1/5 |
0/7 |
مراکز پژوهشی |
3 |
1/3 |
2/4 |
پنج نهاد دولت، کنشگران، دانشگاه، انجمنها، مراکز پژوهشی) |
1 |
0/1 |
4/1 |
جمع |
71 |
4/72 |
0/100 |
بدون پیشنهاد |
27 |
6/27 |
|
جمع کل |
98 |
0/100 |
|
یافتههای تحلیل محتوای کیفی
در بخش دوم از تحلیل یافتههای پژوهش، با استفاده از روش تحلیل محتوای کیفی، اهداف پژوهش، سؤالات تحقیق، دورنمای فرضیهها و یافتهها، دیدگاههای نظری و نیز گونهشناسی کیفی آثار مطالعات اجتماعی علم و فناوری برمبنای گونهشناسیهایی که پیران (1389)، جلاییپور (1387)، آزاد ارمکی (1389)، توکل (1370)، قاضیطباطبایی و ودادهیر (1389)، معمار (1383)، شارعپور و فاضلی (1386) ارائه دادهاند بررسی میشود.
شفافیت در اهداف پژوهشها
در بخش پایاننامهها، هدف تحقیق غالباً شفاف و دستیافتنی و مشخص است؛ مانند بررسی نگرش استادان و دانشجویان به یک موضوع مشخص یا بررسی عوامل مؤثر بر توسعة علم در ایران. در تعدادی از آثار، آنچه بهمنزلة هدف ذکر شده است، در اصل، موضوع تحقیق است نه یک هدف مشخص علمی و پژوهشی. در بیشتر آثار هدف اصلی مبهم و کلی است؛ برای مثال اهدافی چون بررسی تحولات دانشگاهها در سطح ملی و بینالمللی، بررسی وضعیت نظام توسعة علمی و فنی کشور، بررسی اهمیت و ضرورت توسعهیافتگی علمی دربرگیرندۀ موضوعاتی وسیع، کلی یا بدیهیاند.
سؤالات تحقیق
بررسی اجمالی سؤالات (مسئلة) تحقیق در این آثار نشان میدهد رویکرد جامعهشناسی علم برونگرا در تدوین سؤالات اصلی این مطالعات غلبه دارد. محور سؤالات محققان در این زمینه چگونگی رابطة علم با نهادهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و تعامل بین دو گسترۀ نهادین علم و جامعه بوده است. رویکرد درونگرا و تلفیقی در مطالعات ایرانی در مرتبههای بعدی قرار دارند.
دورنمای فرضیهها و یافتهها
از میان 98 اثر تحت بررسی، فقط 26 اثر دارای فرضیههای مشخص بودهاند و 72 اثر فاقد فرضیه بودهاند. دراینمیان، جمعاً 110 فرضیه آزمون شده است که تعداد 79 فرضیه اثبات شده و 31 فرضیه رد شدهاند. فرضیهها اغلب در سطوح کلان و میانه بودهاند و به نظر میرسد علت آن اختصاص اکثر مطالعات علم به حوزة جامعهشناسی باشد؛ زیرا در جامعهشناسی، موضوع بحث جامعه و گروهها هستند نه افراد در سطح خرد.
در بخش یافتهها نیز مرور کلی بر یافتههای مطالعات پیمایشی و اسنادی و... نشاندهندة تنوع معضلات ساختاری در حوزة مطالعة پژوهشگران (غالباً در سطح کلان و میانه) است.
حیطههای نظری
در میان آثار تحت مطالعه 13 اثر فاقد طرح دیدگاه نظری بودهاند. این ضعفی آشکار است. ذکر مباحث نظری در بقیة آثار نیز به معنی ارائة چارچوب نظری کامل و سنجیدهای نیست، بلکه اشارههایی است به مطالعات جهانی که حاوی آموزههای نظری هستند. مطالعات علم در ایران ازحیث نظری غالباً برونگرا بودهاند تا درونگرا. این نکته نشان میدهد مشکلات ساختاری و فرآیندی در بیرون نهاد علم ازنظر محققان اولویت بیشتری دارد. ازنظرموضوعی نیز حوزة خاص مربوط به ضرورت رابطة علم و جامعه بیشترین توجه را به خود معطوف کرده است. پسازآن، مباحث مدیریت علم و فناوری قرار دارد که در سطح کلان و ملی بودهاند. در مرتبة بعد، مباحثی چون اجتماع علمی و انجمنهای علمی و فرآیندها و مسائل پژوهش و تولید علم قرار دارند.
گونهشناسی کیفی آثار مطالعات اجتماعی علم و فناوری در ایران
مطالعات اجتماعی علم در ایران غالباً دارای رویکرد توصیفی و برونگراست. این مطالعات که در دورۀ زمانی رواج «نسل چهارم جامعهشناسی ایرانی» (آزاد ارمکی، 1389) انجام شدهاند ازحیث رویکرد به رویههای رایج در نسل دوم جامعهشناسی ایرانی شباهت دارند. بدینترتیب، نوعی تأخر نسلی در ظهور و شکلگیری مطالعات اجتماعی علم در ایران مشهود است. بهطورکلی، در مطالعات علم ایرانی نگرشهای نسل دومی (اشاعة سازمانی/ مفاهیم توسعه و مطالعات توسعهای) و جامعهشناسی قدیم علم (مرتونی) رواج بیشتری دارند و رویکرد شناختی، جامعهشناسی علم و فناوری و جریانهای فکری معاصر ازجمله اندیشههای پستمدرن و مطالعات فرهنگی کمتر مورد توجه قرار گرفتهاند.
جدول 7. گونهشناسیهای کیفی مطالعات اجتماعی علم و فناوری
ارائهدهنده گونهشناسی |
گونهها |
میزان انطباق آثار مورد بررسی با گونهها |
توکل (1370) |
1- جامعهشناسی علم نهادی/ درونگرا/ مرتونی/ کنش متقابل کارکردی |
++ |
2- جامعهشناسی علم برونگرا/کارکردهای اجتماعی علم |
+++ |
|
3- رویکرد شناختی/ ارتباطات میان نظامهای شناختی و نهادی |
- |
|
معمار (1383) |
1- مطالعات توصیفی |
+++ |
2- مطالعات تحلیلی |
++ |
|
3- مطالعات جامعهشناسی تاریخی |
+ |
|
4- مطالعات جامعهشناسی کلان |
+ |
|
5- مطالعات علمی- تجربی |
++ |
|
شارعپور و فاضلی (1386) |
1- مطالعات کمی توصیفی و تحلیلی |
++ |
2- مطالعات جامعهشناسی تاریخی علم |
+ |
|
3- مطالعات جامعهشناسی علم تاریخی |
+ |
|
جلایی پور (1387) |
1- نظریههای رایج جامعهشناسی |
++ |
2- نظریههای کلان |
+ |
|
3- مکاتب یا مدرسهها |
+ |
|
4- جریانهای فکری معاصر |
- |
|
آزاد ارمکی (1389) |
1- نسل اول: بنیانگذاری – فلسفه اجتماعی |
- |
2- نسل دوم: اشاعه سازمانی / توسعه مفاهیم/ مطالعات توسعهای |
+++ |
|
3- نسل سوم: بازنگری و بازسازی / نقد اجتماعی |
++ |
|
4- نسل چهارم:علم مدنیت /اندیشه پست مدرن/ مطالعات فرهنگی |
+ |
|
پیران (1389)
|
1- علوم اجتماعی به عنوان علوم عملگرا |
+ |
2- تلقی به عنوان مدیریت گذار اجتماعی |
++ |
|
3- علوم اجتماعی به عنوان علوم خط مشی |
- |
|
قاضی طباطبایی و ودادهیر (1389) |
1- جامعهشناسی علم قدیم (مرتونی) |
++ |
2- جامعهشناسی معرفت علمی |
+ |
|
3- جامعهشناسی علم فناوری |
- |
در انتها چنانچه بخواهیم با رویکردی تجمیعی و با بهرهمندی از اولویتهای مندرج در آثار داخل کشور، الگویی استخراج کنیم، یافتههایی که بیشترین فراوانی را دارند ما را به مؤلفههای زیر رهنمون میشوند:
بلندمدت |
با تأکید بر ساختارها |
توسط دولت و کنشگران فردی |
تغییر سیاستی |
مدیریتی |
ملی و فرابخشی |
تکزمینهای |
سیاست (سطح- محتوا- زمینه) |
محتوای سیاستی |
سطح |
زمینه |
جامعهگرا/ برونگرا |
اشاعهگرا |
مبتنی بر الگوی فشار علم |
رویکردهای عمده |
بحث و نتیجهگیری
کشف جهتگیریها و جریانهای اصلی پژوهش در هر رشته نشان میدهد که محققان در عمل با چه مسائل ذهنی، پارادایمها و روشهایی درگیر بودهاند و محیط علمی کشور تحت تأثیر چه روندها و موضوعاتی بوده است. در مطالعة اکتشافی حاضر تلاش شد در قلمرو مطالعات اجتماعی علم در ایران این گرایشها بازنمایی شوند.
کمیت آثار مرتبط در زمان انجام تحقیق بیشاز 98 اثر بوده است، اما با حذف آثار ضعیف و غیرآکادمیک یا آثاری که در دسترس نبودهاند رقمی در این حدود به دست آمده که بسیار اندک است. درحقیقت، آثار علمی مربوط به ابعاد اجتماعی علم در ایران هنوز به مرز جرم بحرانی[30] و انباشت لازم برای تحول و تغییر نرسیده است. این حوزه هنوز هویت رشتهای پیدا نکرده است و در حد گرایشی آموزشی در مجموعة علوم اجتماعی کشور مرحلة تمایزیافتگی را پشت سر نگذاشته است که با یافتۀ موسوی و رحیمی (1389) سازگاری و تطابق دارد. در داخل کشور هنوز مجلهای تخصصی برای انتشار نتایج مطالعات مربوط به ابعاد اجتماعی علم و فناوری وجود ندارد.
ازسویی، فقدان حوزۀ آموزشی موجب میشود پژوهشهای موجود نیز به بالندگی نرسند؛ زیرا وجود همزمان حوزۀ آموزش و پژوهش میتواند اثر همافزایی برای رشد این حوزه مهیا کند. پژوهشها بهجز یکی دو مورد کارفرمای مشخص بیرونی نداشتهاند. همین باعث نحیفماندن پیکرۀ این حوزة مطالعاتی میشود. مطالعات اجتماعی علم باید به عرصة کاربرد نزدیکتر شوند. یک گزینه بدینمنظور ادغام این قلمرو با رشتة سیاستگذاری علم است، اما این گزینه خطرهایی بهدنبال دارد و به استقلال و هویت رشتهای و عمق نظری این مطالعات صدمه میزند.
یافتههای کیفی نشان میدهد پژوهشهای این حوزه گرفتار دو نوع تأخر شدهاند: تأخر از جریان پرشتاب بینالمللی و تأخر در شکلگیری جریانهای نسلی جامعهشناسی در ایران.
ازسویی، این مطالعات به ورطة فرمالیسم و شکلگرایی افتاده و از خلاقیت و ابتکار دور ماندهاند. جز موارد اندک چارچوبهای نظری یا روشهای تحقیقاتی بدیع در این آثار یافت نمیشود. این مورد با مطالعة شارعپور و فاضلی (1386) و جلاییپور (1387) همخوانی دارد. مجموعاً 5/74 درصد آثار تحت مطالعه مشتمل بر مطالعات اسنادی و تاریخی یا پیمایش و نگرشسنجی بودهاند و مطالعات تجربی ازنوع آزمایشی کمتر در کانون توجه محققان بوده است (ر.ک جدول4).
ازسویی، به نظر میرسد قلمرو جامعهشناسی ایرانی به معنای عام و جامعهشناسی علم به معنای خاص با حوزة سیاستگذاری علم پیوند پویا و مستمر و وثیقی ندارد. در غرب، جامعهشناسی بهدلیل برخورداری از عینیت و توجه به واقعیتهای زندگی مردم و ارتباط خوب دانشگاهها با مسئولان توانسته است جایگاه خود را باز کند. به نظر میرسد مطالعات اجتماعی علم در ایران به دلایل زیر از نظر پیوند با حوزة سیاستگذاری ضعیف است.
- جوانبودن مطالعات اجتماعی علم و فناوری در ایران،
- ضعف علوم اجتماعی در توجه به واقعیتها و نیازهای عینی،
- کم بهادادن سیاستگذاران به رابطۀ بین علم و سیاستگذاری،
- بیاعتمادی عام سیاستگذاران به علوم اجتماعی و غیربومی دانستن آن،
- عدم انباشت دانش در این قلمرو مطالعاتی و نرسیدن به جرم بحرانی،
- نبود کارفرمای مشخص برای تولید علمی این شاخۀ مطالعاتی.
هرچند مطالعات اجتماعی علم در ایران بسیار اندک است، در دیگر آثار جامعهشناسی علم و گاه رشتههای دیگر بخشی با عنوان «پیشنهادها» وجود دارد. این بخش که حاوی راهکارها و توصیههای سیاستی محققان است، سوژة اصلی مطالعة حاضر و مواد خام کلیدی آن را شکل داد. به نظر داوران این مطالعه که صحت کدگذاریها را ارزیابی کردهاند، ازحیث رویکرد نظری در این پژوهشها برونگرایی در علم، که به مؤلفههای اجتماعی بیرون علم توجه دارد، بیشتر مورد تأکید بوده است. رویکرد درونگرا، که رشد علم را در پرتو پویشهای درونی نهادهای علمی و اجتماعات علمی تبیین میکند، در مرتبة بعدی قرار داشته است.
بدیهی است در کشورهای درحال توسعه، در اوضاع و احوالی که نهاد علم به بلوغ و تمایز و استقلال هویتی نرسیده و نهادی نوپا و ضعیف است، مسائل و مشکلات این نهاد به محیط بیرون ـ یعنی اوضاع سیاسی و فرهنگی و اقتصادی ـ نسبت داده میشود و خودبهخود حجم بزرگ فرضیهها و پژوهشها به بیرون نهاد علم معطوف میشود.
از سوی دیگر، همین عامل ضعف هویت مستقل موجب میشود این نهاد در تعامل با بخشهای سیاستگذار نیز از توانایی اندکی برخوردار باشد. شاید بههمیندلیل باشد که نویسندگان ایرانی سطح این تعامل را نیز اندک ارزیابی کردهاند و معتقدند مطالعات علم به حوزة سیاستگذاری وارد نشده است.
دلیل دیگر برای واردنشدن به حوزة سیاستگذاری، تقاضامحورنبودن مطالعات اجتماعی علم در ایران بوده است، با اینکه محققان در پیشنهادهای خود کماکان پیگیری الگوی فشار علم (عرضهمحوری و تولید علم) را توصیه کردهاند. بدیهی است اندک مطالعاتی نیز که خروجی مشخصی در حوزة سیاستگذاری داشتهاند، بهدلیل فقدان نهاد واسطهای که پژوهش را به سیاست اجرایی و برنامة کلان تبدیل کند، با استقبال دولتمردان مواجه نشده است. درکنار اینها، دانشبنیاننبودن اقتصاد کشور و اتکا به درآمدهای نفتی، سیاستزدگی و برنامهریزی کوتاهمدت مدیران و غلبة رویکردهای علمگریز و بسیاری علل و عوامل دیگر را نیز به فهرست احتمالات میتوان افزود. بهدلیل اینکه اکثر مطالعات اجتماعی علم از قلمرو جامعهشناسی صورت گرفته است، فرضیهها بیشتر در سطوح کلان و میانه بودهاند.
بخش مهمی از فراتحلیل حاضر را وضعیت توصیههای سیاستی و راهکارهای مندرج در آثار تشکیل میدهد. 6/27 آثار تحت مطالعه فاقد راهکار مشخص بودهاند که این میزان نسبتاً زیاد است؛ زیرا پیشنهادهای پژوهشی نیز در شمار راهکارها محاسبه شدهاند. این ضعف زمانی بیشتر آشکار میشود که بدانیم حجم زیادی از آنها را سیاست کلی تشکیل داده است نه راهکارها و سیاستهای اجرایی. پشتوانة پیشنهادها و راهکارها نیز غالباً نظری است تا تجربی.
محتوای سیاستها و راهکارها اغلب صبغة مدیریتی دارد و بیشتر معضلات اصلی در این قلمرو ارزیابی شدهاند. خوشبختانه بیشتر راهکارها برگرفته از نتایج تحقیق بودهاند و این نکته در پایاننامهها بیشتر مراعات شده است. همچنین باید یادآور شد که 2/61 درصد سیاستها و راهکارها تکزمینهای هستند و راهکارهای چندزمینهای اندکاند. ازنظر توجه به ساختار یا کارکرد توزیع متوازن است و محققان همزمان به هردو حوزة تغییر توجه داشتهاند. غالب این توصیهها (3/66 درصد) جنبة اصلاح و بهبود داشتهاند تا تأسیسی و ارائة طرحی کاملاً جدید. درمجموع، 1/56 درصد پیشنهادها در سطوح کلان و میانه بودهاند و قلمرو خرد و بازیگران در مرتبة بعدی قرار دارند. ازنظر سیاستگذاری، 90 درصد کل آثار حاوی و مشوق سیاست اشاعهگرا بودهاند و بهنوعی خواهان آناند که علم و نوآوری در کل بدنة جامعه و صنعت منتشر شود. آثار تحت مطالعه به سیاست فشار علم (انباشت علم و توسعه، عرضه و تولید آن) و کشش تقاضا توجه توأمان دارند. در رتبة نخست، توجه این آثار به راهکارهایی است که داوران آنها را بلندمدت ارزیابی کردهاند. نویسندگان برای تحقق پیشنهادهای خود غالباً دو یا سه یا چند نهاد را مسئول و مجری تلقی کردهاند که نشانة اهمیت و فرابخشیبودن مقولة سیاستگذاری علم است.
درپایان، پیشنهاد نگارندگان برای توسعه و ارتقای مطالعات اجتماعی علم در ایران مبتنی بر نوعی مدل عرضه ـ تقاضاست. برایناساس، شایسته است در وهلة نخست، برای افزایش کمی و کیفی عرضه و تولید آثار علمی ـ پژوهشی و ساماندهی آنها درقالب بستههای مناسب با محیط ایران همت شود. ایجاد جریان آموزشی در مقطع تحصیلات تکمیلی درقالب رشتة جامعهشناسی علم و فناوری طرف عرضه را تقویت میکند و هویت رشتهای و تمایزیافتگی آن را بهبود میبخشد. گام دوم، تحریک طرف تقاضاست. در این بخش مصرفکنندة نهایی ایدهها و سیاستهای برگرفته از مطالعات اجتماعی علم، مانند وزارت علوم، شورایعالی علوم، تحقیقات و فناوری و دانشگاهها، بایست ترغیب شوند و تقاضاهای خام آنها به «تقاضای مؤثر» تبدیل شود. اگر این تقاضاها بهخوبی پاسخ داده شود به فربهی و نیز تناسب و ارتباط این رشتة علمی با نیازهای محیط منجر خواهد شد.